نگاهی به فن کتب نویسی و میناتور سازی افغانستان
مخصوصاَ در قرن نهم هجری
نویسنده علی احمد نعیمی
نظری به دوره های قبل از اسلام، نظری به دوره
اسلام تا عصر مغل، نظری به دوره مغل، دورۀ تیموریان، خط و کتابت در این عصر، مذهب
کاری در این عصر، مصور سازی در این عصر، دنباله های مکتب نقاشی هرات : اول در ماورالنهر،
دوم در فارس
.
نظری به دوره های قبل از اسلام :
برای معرفی کردن مدنیت های مختلف یک قوم، یک ملت
و یا یک کشور مطالعۀ تاریخ، خصوصاَ تاریخ صنایع آنکشور اهمیت بسزایی دارد.
همانطوریکه آریانای قدیم یا خراسان قرون وسطی و یا هم افغانستان امروزی کانون
مدنیت های مختلف آریایی های شرقی بوده و تاریخ آن از برجسته ترین تاریخ ممالک دنیا
میباشد، از نقطۀ نظر صنایع و تاریخ نیز پرورشگاۀ
بزرگی به شمار میرود.
از آنجایکه تا اکنون در قسمت روشن کردن صنایع
قدیم و تاریخ صنایع کار اندکی صورت گرفته و مورد پژوهش و تحلیل عمیقی که در خور آن است قرار نگرفته،
معلومات و مدارک کافی در این خصوص بدست نداریم. بنابر آن امید است نویسنده گان و
دانشمندان محترم که در افتخارات باستانی این کشور کهن علاقه دارند در اینباره توجه
فرموده و روشنی های خوبی بیاندازند.
فن کتاب نویسی و میناتور سازی در قرن نهم هجری در
افغانستان و مخصوصاَ در هرات به اوجِ کمال رسید. اما طوریکه دیده میشود این هنر به خودی خوی و
ناگهانی به میان نیآمده بلکه کاری بوده که از هزاران سال رواج داشته و اما در این
عصر به اوج ترقی رسیده است. در واقع خط و کتابت در آریانا از زمانهای بسیار پیش
رواج داشته است. حفریات
(مهانجا دیرو) و نوشته های که در روی آجر و تیگر های که از آنجا بدست آمده،
موجودیت این فن را در شرق آریانا تائید میکند. اما در این مورد که فن کتاب نویسی
چه وقت در این سرزمین شروع شده است، بصورت قطع چیزی نمیتوان گفت. مگر با آنهم
میتوان باور داشت که اینهم مانند رسم الخط و کتابت، دارای پیشینۀ بسیار زیادی است.
به باور همه پژوهشگران فن کتاب نویسی و
استنساخ کتب در آریانا حتی در عصر اوستا که دومین مرحلۀ تاریخ آنست، رواج داشته
است. چنانچه میگویند اوستا به حکم (ویشتاسپ) پادشاۀ دودمان اسپه بلخ نوشته شده
است. طبری که سند آن معلوم نیست میگوید "اوستا را روی پوست گاو نوشتند.
موقعیکه سکندر در شرق وارد شد نسخه های تحریری اوستا در آتشکده ها و یا اقلاَ یکی
دو نسخۀ آن وجود داشت و قراری که میگویند اسکندر در از بین بردن آنها تا اندازۀ
کوشید. ولی آنها را از بین برده نتوانست. در عصر پارتها، (ولش) یا (ولخش) اول که هم
عصرِ (نرون) امپراطور روم، سلطنت داشت، در ربع قرن اول مسیحی در راۀ جمع آوری و
استنساخ پارچه های مختلف اوستا اقدام کرد.
(بنونیست Émile Benvenist) مستشرقِ معروف فرانسوی راجع به نسخۀ (ایاتکار زریران) [یادگار
زریران] به زبان پهلوی ساسانی به این نتیجه میرسد که اساساَ از روی کدام رسالۀ که
اصلاَ به زبان پهلوی پارتی نوشته شده بود، استنساخ شده است.[1]
(ارساس) (۲٤٨ ـ ۲٤٩ ق. م ) موسس سلالۀ پارت ها، خود باختری و از قبیلۀ پکت یا
از عشیرۀ (داهی) بلخ بود که بعد از اعلان استقلال (دیو دوت) در حوالی سال ۲۵٠ ق . بطرف حوزۀ (هری رود) رفته و از آنجا وارد
پارتیا شده و تشکیل سلطنت نمود. اما نفوذ و اهمیت پارتها در نواحی غرب آریانا بعد
از کشته شدن فرداتس دوم و ارتبان دوم در عرض چهار سال ١۲٠ ـ ١۲٤ ق.م خیلی کم شد.[2]
(هیوان تسنگ) [سیاح معروف] در سال ۶٤٤ میلادی بعد از سیاحت معروف خویش در آریانا و هند به چین بازگشت و یک تعداد کتب خطی قیمت بها
و نقشه ها و تصاویر و مجسمه های فوق العاده زیبا را از آریانا و هند با خود به چین
برد. بعداَ او در یک جشن با شکوهی که در سالهای بعد به دلیل گرایش هجده هزار و
هشتصد جوان به آئین بوادیی در معبدی (سی نگان فو) برگزار شده بود تمام این کتب و
آثاری آریانا و هند را در معبد مذکور به نمایش گذاشت. (رونه گروسه) مستشرق معروف
فرانسوی میگوید که کتب مذهبی و تصاویر مذکور را در این جشن بالای یکهزار و پنجصد
ارابه هایکه با زربفت و پرچم ها و رشمه های ابریشمین مزین شده بود، حمل میکردند.
در جملۀ تصاویری که در آن جشن به نمایش گذاشته شده بود، دو صد قطعه تصاویری بودا
نیز شامل بود که توسط استادان معروف هندی و گندهارا (آریانای شرقی) به روی پارچه
های ابریشمین ترسیم شده بود. در
سال ١٩٣٠ میلادی در حصص شرقی یک هیکل ٣۵ متری بودا در اثر کاوش ها و پژوهش های هیئت باستان شناسی
فرانسوی در افغانستان، نوشته های در روی پوست به زبان سانسکریت کشف شد که به اجازۀ
وزارت معارف بطور امانت به فرانسه ارسال گردید تا جناب (سیلون لوی) آنها را مطالعه
نماید. رویهمرفته آقای (سیلون لوی) این نوشته ها را از روی اقسام رسم الخط به چند
دسته تقسیم میکند :
اول : نوشته های (کوشانا) مربوط به قرنهای ٣ و ٤ میلادی.
دوم : نوشته های (گوپتا) مربوط به قرنهای ٧ و ٨ میلادی.
سوم : انواع رسم الخط های آسیای مرکزی.
به این ترتیب انواع رسم الخط سانسکریت که در
اقطار امپراطوری وسیع کوشانی رواج داشت در بامیان دیده شده و این نوشته ها نشان
دادند که کتابهای به سانسکریت مربوط به اقسام رسم الخط در بامیان جمع آوری شده
بود. چون قدیمی ترین رسم الخط ها مربوط به قرن سوم و جدیدترین آنها به قرن هشت
میلادی منسوب میباشد، معلوم میشود که در عرض پنجصد سال کتابها در اینجا جمع و یا
نوشته شده است.
به عقیدۀ (سیلون لوی) در کتابخانۀ آن معبدِ
بامیان که نوشته های مذکور از آن کشف گردیده، یا اینکه کتابها از نقاط مخلتف جهان
را در اینجا جمع آوری نموده بودند و یا هم اینکه کاتب های نقاط متعدده در خود درۀ
بامیان به نقل و نوشتۀ آنها پرداخته اند. چون بعد از قرن هشت میلادی نوشته ای پیدا
نشده و بواسطۀ نزدیک شدن مسلمین وضیعت بت پرستان مشرف به خطر گردیده بود، معلوم
میشود که راهبین بوادیی تا آخرین مرحلۀ مساعد که هنوز وضیعت درۀ بامیان برهم
نخورده بود مصروف نقل کتب مذهبی بوادیی بوده اند.[3]
تمام این مطالبی که فوقاَ تذکر داده شد نشان
میدهد که صنعت کتابت و استنساخ کتب و نقاشی در افغانستانِ پیش از اسلام کمال رونق
و ترقی را داشته است. حالا برگردیم به دورۀ اسلام.
نظری به دورۀ اسلام تا عصر مغل
فن کتاب نویسی در افغانستان دورۀ اسلامی دنبالۀ
همان فنی است که در افغانستان قبل از اسلام بود اما با خط و اسلوب جدیدی که آئین
مقدس اسلادم آنرا با خود آورد. همچنان راجع به میناتور سازی هم میتوان گفت که
دنبالۀ نقاشی ها و تصاویری دیواری ایست که در پیش از اسلام موجود و حتی در اوایل
دورۀ اسلامی مخصوصاَ تا اواخر قرن چهار استعمال آنها در دیوار های تالار و دهلیز
های قصر های شاهان و امیران مروج بوده و نقاشی های کاخ فیروزۀ سطان محمود غزنوی که
فرخی سیستانی در یکی از قصاید خود آنرا مفصلاَ تذکر داده، شاهد این مدعاست. در ابتدای دورۀ اسلام تنها
و یگانه کتابی که مورد توجۀ کاتب ها و خوشنویسان قرار داشت کتاب مقدس و آسمانی
قرآن مجید بود که با خطوط کوفی و بعدتر با خط نسخ استنساخ میگردید. این نسخ شریفه
عموماَ با تذهیب کاری ها و نقاشی های رنگه هندسی و لاجورد کاری های مزین میشد.
یعنی در ابتدای اسلام فن نقل کتب و استنساخ با مُذَهُب کاری [طلا کاری] توام
گردید. قرآن های که در قرن چهار الی قرن شش هجری نوشته شده اند، زیباترین و
گرانبهاترین قرآن ها از نگاهی نقاشی و فن استنساخ میباشند. زیرا تعظیم و احترامی
که از قرآن کریم به عمل میآید بیشتر هنرمندان را وادار مینمود که در تذهیب آن دقت
کامل را مراعات کنند. اما از اواسط قرن سوم ببعد در ضمن استنساخ قرآن کریم،
خوشنویسان و کاتب ها به نقل و نوشتن کتب دیگر نیز پرداختند و این کتب را علاوه بر
تذهیب کاری گاهگای مصور هم میساختند. چنانچه قدیمی ترین نسخۀ خطی خراسانِ آنوقت یا
افغانستان امروزی که مطالب آن با نقاشی ها و تصاویر روشن شده کتاب کلیله و دمنه
است که نصر بن احمد سامانی (٣٠١ ـ ٣١٣ ) آنرا به رودکی شاعر داد تا از عربی به فارسی
در آورد و پس از آن به هنرمندان و نقاشان چینی داد تا نقاشی کنند و حکایات آنرا با
اشکال و صور توضیح دارند.[4]
درعصر غزنویان فن استنساخ کتب بیشتر مروج گردیده و نسخۀ قلمی کتاب (الابنیه عن
حقایق الادویه) تالیف ابومنصور موفق الدین علی هروی به خط حکیم اسدی طوسی صاحب
(گرشاسب نامه ) و مولف (لغات فرس) و غیره
کتب که از این دوره بدست آمده است، شاهد این مدعا میباشد. [5]
نظری به دورۀ مغل
فن استنساخ و کتب و نقاشی آن در افغانستان در
این دوره نسبت به دورۀ صدر اسلام تاریکتر است. تنها چیزی که راجع به آن میتوان گفت
اینست که باید نقاشی کتب در دورۀ مغول بیشتر تحت تاثیر نقاشی های سبک چین رفته
باشد. زیرا دو سلسلۀ شاهانی که در سراسر قرن هفت و هشت هجری در چین و افغانستان حکومت
داشتند هر دو از نژاد مغول بوده و رابطۀ نژادی آنها را به هم نزدیک کرده بود.
علاوه بر آن هنگامیکه مغول ها متوجه خراسان و فارس شدند عدۀ از هنرمندان و
صنعتگران و ترجمان های چینی را با خود همراه آوردند[6]
و به همین جهت است که مستشرقین آثار فن و سبکهای شرق اقصی را از ابتدای دورۀ مغول
در فنون آنوقت خراسان و فارس جستجو و مشاهده میکنند. چیزیکه بیشتر تاثیر اسلوب
نقاشی های چین را در نقاشی های افغانستان به دورۀ مغول تائید میکند همانا قسمتی از
تاثیرات آن اسلوب در اوایل دورۀ تیموری است که بعد تر آنرا مطالعه خواهیم
نمود. چون دورۀ مغولی در افغانستان کوتاه
و سراسر با جنگ و خونریزی توام بوده کمتر اثر و نمونۀ از نقاشی های آن دورۀ
افغانستان باقی مانده است و از همین جهت است
که در اطراف چگونگی آن نمیتوان تفصیلات کافی داد. تنها اینقدر معلوم است که
در آن دوره بیشتر کتاب (جامع التواریخ رشیدی) تالیف (رشید الدین وزیر) که تاریخ
چنگیزی است، استنساخ و مصور میشد و
شاهنامۀ فردوسی و بعد از آن کلیله و دمنه نیز مورد توجه کاتبان و نقاشان قرار
داشت.
در دورۀ تیموریان
تیمور در سال ٧٨۲ هجری شروع به تسخیر فارس و خراسان (افغانستان)
نمود. مانند فتنۀ مغول فتح تیمور با خرابی و ویرانی بسیار همراه بود. ولی هنرمندان
و صنعتگران شهر های تسخیر شده به سمرقند برده شدند و معماری و صنعت در آنجا تشویق
و ترغیب شد. در این شهر مخصوصاَ در زمان جانشین های تیمور در هرات میناتور سازی و
کتاب نویسی به منتهی درجه ترقی خود رسید.
گرچه شاهرخ چهارمین فرزند تیمور بود اما در موقع
مرگ پدر خود در خراسان (افغانستان) حکومت میکرد و در نتیجه ای بعضی پیشآمد ها وارث
امپراطوری وسیع تیمور و جانشین او گردیده پایتخت خود را به هرات انتقال داد. شاهرخ
خودش شاعر و صنتعگر بود. پس از او پسرش بایسنغر بیش از پدر مشوق و حامی صنعت و علم
و ادب گردید. چنانچه کتابخانه بزرگی را در هرات تاسیس نمود و در آنجا چهل نفر از
بزرگترین نقاشان، خوشنویسان و صحافیان را جمع کرد و در تحت نظر این اکادمی، صنعت و
بدست آنان عصر طلایی کتاب نویسی و میناتور سازی در افغانستان بوجود آمد.
شاهرخ در سال ٨۵٠ هجری وفات نمود و پسرش بایسنغر که حامی و مشوق
صنعت و ادب بود قبل از پدر پدرود زندگانی گفته بود. پس از مرگ شاهرخ مملکت دچار
هیجانها و اظطرابات بزرگ شده و مدعیان تاج و تخت و سلطنت زیاد گشتند. ولی باوجود
این انقلابات و تحولات، نقاشی به ترقی و پیشرفت خود ادامه داد. بالاخره سلطان حسین
بایقرا به تخت سلطنت نشست و بعد از سی و هفت سال سلطنت، در سال ٩١١ هجری پدرود حیات گفت. خود سلطان و وزیر معروف
او، امیرعلی شیر نوایی مشوق و حامی صنعت بودند.
خط و کتاب نویسی در این عصر
خوشنویسی و توجه به خط امریست که از سالیان دراز
در همه جا با بشر یکجا بوده و آن را دوست داشته اند. در افغانستان هم که مردم آن
متدین ، ادب دوست و شعر پرور هستند این صنعت به نسبت رشد احتیاج مردم به نسخه های
قرآن مجید، کتب ادبی و دیوان اشعار شاعران کسب وسعت نموده بر تعداد خوشنویسان و
خطاط ها روز بروز افزودی به عمل آمده و آثار شان با پول و تقدیر زیاد خریداری و
استقبال شده است.
خوشنویسان برای ازدیاد مفاخر و شهرت خویش نام
خود را برخلاف روش نقاشان و صورت گران در زیر خطوطی که مینوشتند، قید میکردند و به
همین جهت است که نام آنها از صفحۀ تاریخ نیفتاده و راجع به ترجمۀ حال آنها ماخذ و
مدارک زیادی در دست است.
در مقابل این خوشنویسان معروف، یک عده از نساخها
و کتاتبان بی نام نیز وجود داشت که مشغول نوشتن کتب به دستمزد ارزانتری بودند و
این کتب را کسانی خریدار بودند که بداشتن کتب خطی گرانبها قادر نمیشدند.
در اوایل اسلام که نساخان و کاتبان کشور افغانستان
به نوشتن کتب پرداختند و وسیلۀ نگارش آنها جز خطوط کوفی چیزی دیگری نبود. این خطوط
دارای همه گونه صفحات تزئیناتی میباشد. یعنی نویسنده و کاتب به هر شکلی که خواسته
باشد آنرا آورده میتواند و همین امتیاز رفته رفته سبب شد که خوشنوسیان به فکر
ایجاد خطوط دیگر بیافتند. در دورۀ غزنویان
خط کوفی بر دقت و زیبایی خود افزوده و از آن خط، نسخ نیز بوجود آمد و در قرن هفتم
هجری خط تعلیق ظهور کرد. [7]
در قرن نهم هجری خط دیگری که موسوم به نستلیق
(مرکب از نسخ و تعلیق) بود ظهور نمود و از آن وقت به بعد بیشتر کتب خطی به این نوشته
شد. این خط به حدی شیوع و رواج پیدا نمود که اگر اکنون کتابی به خط نسخ دیده میشود
به یقین گفته میشود که از کتب پیش از قرن نهم هجری یعنی قبل از دورۀ تیموریان است.
شناختن خطوط مختلف و متنوع بر کسانی که اهل فن
نیستند و از خط بهره ندارند مشکل است و غیر از خوشنویسان و متخصصین فن کسی دیگر
نمیتواند کاملاَ تفاوت و امتیازات خطوط
مختلفه را از همدیگر که در دوره های مختلفه در خراسان و فارس وغیره مورد
استفاده قرار میگرفت، درک کند. اگر چه تا حدی به کمک ماخذ و معلومات در این خصوص
اظهار نظر میشد اما نظر به قلت وقت عمداَ از آن صرف نظر گردیده به وقت دیگر و
مقالۀ دیگر موکول شد.
پیشتر گفتیم که در قرن نهم هجری یعنی در عصر
تیموریان هرات خطی بنام نستعلیق به میان آمده و از آنوقت به بعد رواج کامل یافت
این خط را امیرعلی تبریزی که به دربار تیموری پرورش یافته بود اختراع کرده و پس از
وی پسرش عبدالله آنرا ترقی داد.
خلاصه دورۀ تیموریان هرات در تاریخ خط و
خوشنویسسی دورۀ طلایی به شمار میرود زیرا این سلسلۀ هنردوست از خوشنویسی تشویق و
حمایه و از خوشنویسان تقدیر و تمجید کرده اند. علاقه این خانواده به خط و کتاب
نویسی و صنعت و ادب به پایۀ بود که اکثر شهزاده گان آن مانند ابراهیم میرزا و با
یسنغرد و نوادۀ تیمور از ائمۀ خوشنویسان و شعرا بودند.
این هم باید تذکر داده شود که در عصر تیموریان
دو خط دیگر یعنی دیوانی و خط دشتی نیز بوجود آمد[8]
و اگر خوشنویسی در این دوره بحدی کمال خود نمیرسید صنعت مذهب کاری و میناتور سازی
در هرات ظهور و ترقی نمیکرد و تاریخ صنایع شرق صنایع مکتب هرات فصل برجسته و مهمی
را احراز نمی نمود.
مُذُهُب کاری (زرین سازی) در این عصر
پیشتر تذکر داده شد که از اوایل اسلام نسخه های
خطی قرآن کریم و دیگر کتب به واسطۀ خطاطان و خوشنویسان استنساخ میگردید مُذَهُب
[زرنگار] و نقاشی نیز میشدند. یعنی از همان آوان خوشنویسی با مُذَهُب کاری توام
بود. در دوره های اسلامی در جملۀ صنعت گرانی که به فن کتاب نویسی اشتغال داشتند.
تا اواخر عصر تیموری بعد از خوشنویسان مُذَهُب
کاران بر سایر هنرمندان مقدم بودند. احتمال کلی میرود که در استنساخ و نوشتن یک
نسخه، اول خوشنویس عمل خود را تمام نموده و محل عمل مُذُهُب کار و نقاش را سفید
میگذاشت. بعد از آن که کتابت نسخه به اتمام میرسید به دست مُذَهُب کار یا صورتگر
سپرده میشد تا آنهم کار خود را انجام داده منقش و مُذَهُب سازد. چنانچه هنوز هم
بعضی نسخه های خطی باقی است که قسمتی از مذهب کاری ها و ترسیم رسوم آنها ناتمام
مانده و همین امر دلیل آنست که اول کتاب نوشته میشد و بعد از آن به مذهب کاران و
نقاشان داده میشد که حواشی و صفحات اول و آخر و سرفصلها و عناوین و اول سوره های مبارک
و غیره را تذهیب کاری نمایند. در قرن نُهم و دهم هجری رسوم و اشکال هندسی و شاخ و
برگهای که در مذهب کاری استعمال میشد به خود جنبۀ فنی را گرفته ترقی زیادی کرد.
در قرن نهم هجری بر علاوۀ تزئینات و آرایش های
سرلوحه ها و ستاره های که (شمسه) نامیده میشدند حواشی نسخه ها نیز با نباتات و
گلها و حتی اشکال حیوانات و تصاویر انسانی مزین میشدند.
راجع به قدیمی ترین کتاب مذهب کاری شده تحقیقاتی
که صورت گرفته و آن را به خراسان نسبت داده اند، کتابیست که مربوط به قرن چهارم
هجری میباشد. اغلب رسوم واشکالی که در این نسخه ها بکار رفته عبارت از ستاره های
شش پهلو و هشت پهلو و پاملت ها (شاخه های نخل) و اشکال (ارابسک) یعنی ( شاخه های
بهم پیوسته نباتی) است. اما تذهیب کاری های دورۀ اخیر مغول و عصر تیموریان رسوم و
اشکال گوناگونی از قبیل ستاره های متنوع، اشکال هندسی، هشت گوش و دایره های مشبک و
درهم و غیره اشکال دیگر که مملو از اشکال نباتات است در بر دارد. در این دوره مذهب
کاران رنگهای طلایی و آبی و قرمز و سبز را بیشتر استعمال میکردند و غالباَ آبی تیز
یا لاجوردی را مرکز و متن قرار داده سایر رنگها را در آن بکار میبردند.
در دورۀ تیموری هرات به رونق فن تذهیب کاری افزوده شد
و از جمله شهکار های مُذَهُبِ کابل این دوره نسخه از شهنامۀ خطیِ موجود است که در
سال ٨٣١ هجری نوشته شده [9]
و قراریکه میگویند تصویر مذهب کار و نقاش که در فراهم آوردن آن اثر شرکت و همکاری
داشته اند و همچنان تصویر بایسنغر که نسخه برای او نوشته و تقدیم شده بود در آن
نسخه کشیده شده است.
از موجودیت تصویر مذهب کار در این نسخه میدانیم
که او نیز مقام و رتبه ای مهمی داشته و علو مقام او کمتر از خطاط و نقاش نبوده
است. از مذهب کاران معروف آن دوره امیر خلیل نقاش که باری در زمان شاهرخ به حیث
نماینده ای بایسنغر بن شاهرخ با هیت سفارت افغانی به چین و کاشغر رفته بود و میرک
نقاش که سِمِتِ استادی بهزاد معروف را در نقاشی داشت[10]
و مولانا حاجی محمد نقاش را میتوان تذکر داد.
حاجی محمد از هنروران هروی الاصل قرن نهم هجریست
و با سلطان حسین میرزا معاصر بوده است. اوایل زندگانی او معلوم نیست در ابتدا به
نزد میر علی شیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا تقرب داشته چنانچه مدت های مدید سمت
کتابداری او را دارا بود. در اواخر از امیر موصوع نگرانی خاص حاصل نموده هوای
خدمتگذاری بدیع الزمان میرزا پسر سلطان حسین میرزا را که در آن آوان والی سیستان
بود به دل میپرورانید و هنگامیکه بدیع الزمان بنای شورش را برپدر گذاشته در حدود سنه ٩٠٤ هجری هرات را محاصره کرد. حاجی محمد از شهر
هرات فرار کرده به شهزاده مذکور پیوست و در خدمت او اعتبار زیاد حاصل نموده به
کتابداری او مقرر شد. حاجی محمد نه تنها هنرمند لایق و مذهب کاری معروف هرات است
بلکه برعلاوه شاعری و ادب دوستی دارای قوۀ اختراع و ابتکار در صنعت نیز بود.
چنانچه یکی از مخترعات او را صاحب حبیب السیر چنین تعریف میکند[11]
" از جملۀ مخترعات مولانا حاجی محمد صندوق ساعتی است که در کتابخانه امیر
نظام الدین علیشیر ترتیب نموده و در آن صندوق صورتی تعین کرده بود که چوبی در دست
داشت و چون از روز میگذشت آن پیکر چوب را یک نوبت برنقاره که در پیش او بود میزد.
بعد از گذشتتن ساعت دوم ، دو نوبت آن حرکت میکرد و علی هذالقیاس".
امیر
علیشیر در تذکره معروف خود او را چنین می ستاید "نقاش شهر هرات و مرد
خوش طبعی است. خیالات غریب میکند و کم فنی باشد که او را در آن اندیشه بخاطر نرسد
... حالا در عراق است".[12]
حاجی محمد دستگاه و کارخانۀ چینی سازی را نیز در
هرات دایر نموده بود و میگویند بعد از تجاربِ زیاد موفق شد که ظروفی به سبک و
اجزای چینی های خطایی که معروف به چینی عغفوری بود، بسازد. مرگ او را در اوایل
استیلای محمد خان شیبانی ( در حدود ٩١٣ ـ ٩١۵ هجری) در هرات مینویسند.
خلاصه در افغانستان دورۀ تیموری توجه زیادی به
کشیدن اشکال نباتی نباتات و گلها و مناظر طبیعی به عمل آمده و مذهب کاران حواشی
کتب را با آنها مزین و تذهیب کرده اند.
درین دوره استعمال این اشکال در تزئین سایر آثار
فنی و صنعتی آنوقت از قبیل چینی سازی و قالین بافی و تجلید کتب وغیره نیز معمول
گردیده و رابطۀ کتاب نویسی با سایر فنون و صنایع آنوقت قایم شد.
مصوری و میناتور سازی در این عصر:
پیشتر گفتیم که صنعت نقاشی و مصوری در افغانستان
دورۀ اسلام دنباله نقاشی ها و مصوری های دوره های قبل از اسلام افغانستان است که
بعد از اندکی توقف مجدد در قرون اولیۀ اسلام مخصوصاَ از اوایل قرن چهار هجری شروع
گردیده است. متخصصین و کارآگاهان فنون دورۀ اسلامی صنایع افغانستان را منحیث سبک و
اسلوب مخصوص به سه دورۀ مهم تقسیم مینمایند:
اول: مکتب پیش از دورۀ مغول که از قرن چهار الی
هفت هجری دوام داشته است.
دوم: مکتب مغلی که در قرن هفت و هشت هجری به
میان آمده است.
سوم: مکتب تیموری یا مکتب هرات، که در دو قرن
هشت و نُه هجری پا به عرصه ای وجود گذاشته و منتهی درجۀ عروج و ترقی را گذرانده
است.
دربارۀ دو مکتب اول و دوم در این مختصر بحثی
نداریم و به همان چند سطری که در ابتدا اشاره شد اکتفا میگردد. اما مکتب سوم یا
مکتب تیموریان هرات، بعد از آنکه شاهرخ پایتخت خود را به هرات قرار داده و هرات از
مراکز بزرگ و مهم صنایع شده شروع میشود.
چون تیمور با تمام سفاکی که داشت طرفدار علم و
هنر بود و شاهرخ پسر او به منتهای شدت از صنایع و هنرمندان نوازش و تقدیر میکرد،
در دورۀ آنها فن نقاشی و میناتور سازی وغیره صنایع مستظررفه مرحله اقتباس و تقلید
از فنون خارجی را پیموده و به دوره جوانی خود وارد گشت.
بهر حال شکی نیست که عصر درخشان نقاشی ها و
مصوری های افغانستان از زمان جانشینان تیمور یعنی شاهرخ و بایسنغر و ابراهیم سلطان
و اسکندر بن عمر شیخ شروع میشود زیرا در این دروه نقاشی های افغانستان پش از آنکه
سبکها و اسلوب های فنی چین وغیره را بعد از اقتباس در خود هضم و تحلیل نموده،
دارای ذاتیت و استقلال قویی گردید که کاملاَ نمایندۀ روح و ذوق فنی افغانستان و
هرات است.
طوریکه قبلاَ نیز تذکر داده شد از جملۀ وسایل
مهمی که در ترقی و پیشرفت فنی میناتوری در هرات تاثیر داشته کتابخانه و انجمن
نقاشی و کتب نویسی است که شاهرخ در هرات تاسیس نمود و پسرش بایسنغر به تعقیبِ پدر،
کتابخانه و انجمن دیگری برای فنون میناتورسازی و کتاب نویسی تشکیل داده سر آمدان
هنر های مذهب کاری و نقاشی و صحافی و جلد سازی را در آنجا گرد آورد، زیرا با تاسیس
این دو کتابخانه و انجمن، صنعت مصوری، نقاشی، خوشنویسی و مذهب کاری در هرات متمرکز
گردیده و مراکز فنی و صنعتی دیگر آنوقت مانند سمرقند، شیراز و غیره نامبرد.
از نقطۀ نظر تاریخ همه میدانیم که با استیلای
چنگیز در شرق ـ روابط صنعتی و فنی چین با آسیای مرکزی که افغانستان (خراسان ) و
فارس نیز در آن شامل اند قائم گردیده و تا انقضای دورۀ آنها دوام نمود. این روابط
در دورۀ تیموریان هرات هم از هم نگسیخته و مناسبات دوستانۀ آنها با خانوادۀ شاهی
منگ در چین ۷۷٠ ـ ١٠۵٤ هجری ادامه یافت. در زمان شاهرخ و بایسنغر این
مناسبات محکمتر شده و در بین آنها هیت ها و سفارتهای زیادی تبادله گردید. این هیت
های چین و افغانستان در برقرار کردن روابط صنعتی و تجارتی بین کشور ها نقش مهمی
بازی کرده و با آثار مهم فنی و صنعتی به کشور های خود باز گشتند. چنانچه هیت سفارت
سوم چین در افغانستان که در سال ٨۲٠ هجری به دربار شاهرخ مامور شد تحایف و هدایای و
اقسام صنایع زیبای چینی را از طرف شاۀ چین با خود برای شاهرخ آوردند. از جمله
تصویر اسپ بوری بود که امیر سید احمد ترخان در سال ٨١۵ هجری برای دامنگ خان، پادشاۀ چین فرستاده بود.
چون اسپ مذکور که از بهترین نسل اسپ های خراسان
(افغانستان) بود منظور و مقبول خاطر خاقان چین واقع شده امر داده بود که مصورین
چیره دست به حیث چیز نفیس تصویر آن را بکشند مصوران چینی تصویر آنرا در حالیکه دو
نفر میرآخور شاهی عنان آنرا گرفته بودند به کمال زیبایی کشیدند.[13]
بنابر همین روابط صنعتی بود که اثرات سبکهای فنی
نقاشی چین در آثار میناتوری مکتب هرات و مخصوصاَ در تزئینات روی جلد کتب که بیشتر
عبارت از حیوانات تخیلی و خرافی چین بود، آشکار و هویدا است.
امتیاز نقاشی های مکتب هرات نسبت به مکاتب دیگر
بیشتر مرهون ذوق، تجدد و تطورپسندی و اهتمام نقاشان چیره دست آن است. زیرا نقاشان
هرات در دورۀ تیموری در انسجام و تناسب رسوم و اشکال کوشش زیاد نموده و در آثار
خود به تعدادی زیادی رنگهای مختلف را استعمال کرده و ترویج رنگ طلایی و پوشانیدن
متن و زمینه میناتور ها با گیاهان و گلها و بته ها و دقت در نازک کاریها از
اختصاصات آنهاست.
از قدیمیترین کتب خطی که منسوب به مکتب هرات
است، نسخه ایست که از کتاب کلیله و دمنه که در کتابخانۀ کاخ گلستان طهران محفوظ
است.[14]
در مجموعۀ آثار (شستربیتی) نسخۀ از گلستان سعدی
محفوظ است که در سال ٨٣٨ هجری برای بایسنغر نوشته شده و در تصاویر زیبا
و بدیع هشت گانۀ آن تمام ممیزات و محسنات فنی مکتبِ هرات دیده میشود. [15]
علاوه بر آنها صورت مستقل دیگری نیز از دوره های
تیموری هرات موجود است که روی پارچۀ ابریشمین مطابق اسلوب و روش نقاشی چین کشیده
شده و آنرا به آثار فنی نیمه اول قرن نهم هجری هرات نسبت میدهند[16]
و حتی احتمال میرود که آثار غیاث الدین خلیل نقاش دربار بایسنغر بن شاهرخ است که
در سالهای ٨۲٣ و ٨۲٧ هجری در جز هیت های اعزامی شاهرخ به چین رفته
بود.
علما و دانشمندانیکه در بارۀ صنایع شرق و
میناتور سازی های آن تتبعات عمیق و صلاحیت تام دارند از روی مطالعۀ آثار و شواهد
صنعتی میگویند صنعت مصوری و میناتور سازی هرات از نیمه قرن نهم هجر به بعد کم ـ کم
امتیاز و تفوق کامل حاصل نموده و اسلوب و روش خود را از مکاتب دیگر متمایز ساخت.
از جملۀ نسخه های مصور خطی که ممیزات و اختصاصات فنی این دوره مکتب هرات در آن به
کمال خوبی واضح و روشن است شاهنامه ایست که برای محمد جوگی بن شاهرخ نوشته شده و
چون این شهزاده در سال ٨٤٨ هجری درگذشته است میتوان گفت که نسخۀ مذکور چند
سال قبل از وفات او فراهم شده است. این شاهنامه اکنون در انجمن شاهی آسیایی لندن
محفوظ است.[17]
خلاصه فن نقاشی و میناتور سازی افغانستان در
دورۀ تیموریان هرات آخرین گامهای ترقی و تعالی را برداشت و در سایۀ کوشش و ذوق خدا
داد استادان لایق و چیره دست مانند بهزاد و پیروانش در تاریخ صنایع و مدنیت این
کشور فصل درخشانتر و زیباتر باز گردید.
بهزا د استاد فی مانند و ستاره نقاشی های دوره اسلامی
افغانستان، که از نوابغ هنرمندان این کشور است در رنگ آمیزی و ترکیب رنگها، اقتدار
کاملی داشته و در نشان دادن حالات مختلفۀ روحی مخصوصاَ در کشیدن اشکال ابنیه و
مناظری طبیعی مهارت سحر آسای داشت. هر کسیکه در برابر تصاویر و نقاشی های استاد
معروف هرات قرار گرفته است و بر آنها نظری افگنده است سرحیرت و شگفت خم نموده و در
برابر خود مناظر و تصاویرر صحنه های دربار امرا و زندگانی اشراف را مشاهده میکند و
از ترکیب و تناسب اشکال و ریزه کاریها و انسجام رنگهای آنها بخوبی احساس میکند که
بهزاد هنرمند بی مثالی بوده که تطور نقاشی های هرات و نهضت کامل آن مرهون ذوق
سرشار و بلند اوست. در بارۀ خصوصیات سبک و اسلوب کار بهزاد متوان نکات ذیل را
نامبرد[18]
:
اول: درستی و دقت کامل در خطوط تصاویر.
دوم: نمایاندن وضع:چهره و قیافۀ اشخاص بطور شگفت انگیز به وسیلۀ ترکیب انواع
رنگها.
سوم: حرکت و مفهوم بودن اشارات تصاویر.
چهارم: ظرافت در کشیدن درختها، گلها و دورنما ها
و نیز در نمایش اشعۀ خورشید و ابر.
پنجم : تعداد رنگهای گوناگون و توافق آنها با
یکدیگر.
در نقاشی بهزاد رنگهای شکسته مانند سرمه یی، سبز
تیز، فیروزه یی، سبز روشن، رنگ زیتون و زردِ قهوه یی بیشتر استعمال شده است.
بهزاد را اعجوبۀ زمان و استاد عصر خود نه برای
این نامیده اند که سبک جدیدی در میناتوری ایجاد نموده و صنعت را در کلیه جزئیات آن
به منتهی درجۀ کامل کرده است بلکه به واسطۀ اینکه یک عده هنروران ماهری هم بوجود
آورده است او را استاد خطاب میکنند.
اگر شاگردان بهزاد را یک ـ یک ذکر نمائیم از حد
گنجایش این صفحات بیرون خواهد شد لذا تنها به ذکر قاسم علی اکتفا میکنیم.
قاسم علی از میناتور سازان قرن نهم هرات و شاگرد
بهزاد است. در اوآخر عهد سلطان حسین بایقرا شهرت یافته و از بس کار های او به آثار
استادش شبیه است، اکثر مورد اشتباه واقع گردیده و آنرا به بهزاد نسبت میدهند. از
آثار او یکی خمسه ای نظامی است که در زیر هر تصویر آن امضا کرده است و میناتور های
قاسم علی در این نسخه از هفت تجاوز نمیکند.[19]
در کتابخانۀ اکسفورد نسخۀ قلمی دیگری نیز محفوظ
است که در سال ٨٩٠ هجری نوشته شده و تصاویر آنرا به قاسم علی نسبت
میدهند.[20]
تخصص قاسم علی در نقاشی به کشیدن پورترت بیشتر بوده چنانچه تصویری از بهزاد در
کتابخانه دانشگاه استانبول موجود است که به قلم او میباشد.[21]
خلاصه اگرچه صنعت میناتور سازی در دوره تیموریان پیشرفت زیاد حاصل نموده و به
آخرین درجه ای ترقی رسید ولی در عین حال
سبک و سلسله قیودی مقید گردید که صنعتگر را در شیوه و سبک محدود نموده و آزادی
مطلق را از او سلب کرد. با اینکه صنعتگر در انتخاب موضوع کاملاَ مختار و آزاد بود
در سبک و طرز عمل مجبور بود که از اصول معینی پیروی نموده از آن تخلف نورزد.
دنباله های مکتب نقاشی هرات
الف: در ماوراالنهر: در سال ٩١٣ هجری شهر هرات، طوریکه دیدیم، بزرگترین مرکز
فنی و صنعتی آن دوره، مورد بیرحمی شیبک خان واقع شد، اگر چه سه سال بعد از آن شاه
اسمعیل صفوی دست تسلط شیبانی ها را از هرات قطع کرد اما در سال ٩٤١ هجری ازبکها مجدداَ شهر را غارت کرده و در
نتیجه هنرمندان و نقاشان را از هرات به بخارا بردند. به این طریق مکتب فنی از
نقاشی و مصوری در آنجا بوجود آمد که دنباله مکتب هرات بود و بزرگترین هنرمندان
هراتی که در تاسیس آن مکتب نقش مهمی را بازی کرد محمود مذهب کار بود. این شخص به
دربار سلطان حسین میرزا مشغول کار بوده و از آثار اولیه ای او معلوم میشود که
اسلوب بهزاد را پیروی میرده است. صاحب
تاریخ رشیدی میگوید " محمود تذهیب از یاری بهتر کرده است و به غایت نازک کرده
است. دیباچه ای برای میرزا سلطان حسین تیار کرده است و ناتمام مانده در آن هفت سال
کار کرده است. چنان باریک ساخته است که در مفاصل بند رومی که شاید مقدار نیم نخود
بوده باشد.. "[22].
از مشهورترین آثار فنی محمود تذهیب کار،
تصاویریست در نسخه خطی تحفتة الاحرار جامی. این نسخه در بخارا نوشته شده است. نسخه
دیگر ی از تحفة الاحرار در کتابخانۀ ملی پاریس موجود است که در روی بعض تصاویرر آن
امضای محمود دیده میشود. اما بهترین و بدیعترین تصویر و پردۀ نقاشی محمود
تصاویریست که در دو صفحۀ یک نسخۀ خطی خمسه نظامی کشیده شده است. تصویر مذکور
پیرزنی را نشان میدهد که به دربار سلطان سنجر برای دادخواهی آمده است. [23]
ب : در فارس
شاه اسمعیل صفوی طوریکه پیشتر ذکر نمودیم برای
مجادله با شیبانی ها به هرات حمله نموده او هم در جلمه غارتگری هایکه در آن کانون
صنایع زیبا نمود، نقاشان و مصوران معروف مانند بهزاد را باخود به تبریز برد و به
پیروی شاهان هرات کتابخانه یا انجمنی از هنرمندان و نقاشان را تاسیس نمود که در
راس آن بهزاد قرار داشت. بدین ترتیب مکتب نقاشی های هرات طوریکه در ماورالنهر شده
بود در فارس هم قایم گردید. بهزاد در آنجا هم شاگردان زیادی برعلاوه استادان هروی
که با او همراه بودند را تربیه نمود که بعداَ هر کدام آنها استاد شدند. از جملۀ
استادان هرات که بعد از بهزاد در پیشبرد و ترقی دادن نقاشی های هرات در فارس شهرت
زیادی حاصل نمودند یکی مظفر علی نقاش، خواهر زداۀ بهزاد[24]
و دیگر استاد محمدی هروی است[25].
علاوه بر ماوراالنهر و فارس مکتب هرات با آمدن
همایون شاه مغلی هند در فارس و بازگشت مجدد او به هند مکتب نقاشی های هرات هم
تاسیس گردید که ما مقالۀ آن را برای وقت دیگر میگذاریم. انشاالله وتعالی.
تا اینجا
از صفحات ١٣۲ ـ ١٣۶ سالنامۀ
١٣۲۲، مقالۀ
(شاهنامه ها و مقایسه میان بعضی پهلوانان آن و اوستا ) نگارش احمد علی کهزاد
استفاده شده است.
ص. ١١۵ ـ ١۲۵ (تاریخ افغانستان) جلد دوم ، تالیف کهزاد
ص ١ ـ ٧ شمارۀ ١٩، مجلۀ آریانا. مقالۀ کشف متون قدیم سانسکریت در
بامیان، نگارش احمد علی کهزاد.
تاریخ صنایع ایران بعد از اسلام، ص ٨٤. ترجمۀ محمد علی خلیلی. طبع طهران
(تاریخ صنایع ایران بعد از اسلام) ص ٩۲، ترجمۀ محمد علی خلیلی.
تاریخ صنایع ایران بعد از اسلام. ص. ۶۶. ترجمه محمد علی خلیلی
کتاب تاریخ صنایع ایران بعد از اسلام . ترجمه محمد علی
خلیلی.
تاریخ صنایع ایران بعد از اسلام. ص ٧۶ ترجمه محمد علی خلیلی. طبع طهران
راجع به میرک به کلیکسون سال اول مجلۀ آریانا مراجعه شود.
ص ۲۵۵ لطائفنامۀ فخری
مطلع السعد بن عبدالرزاق سمرقندی، ص ٣۵۵. طبع لاهور.
تاریخ صنایع ایران بعد از اسلام. ترجمه محمد علی خلیلی. طبع
طهران. ص. ١٠٤
ماخذ قبلی ص ١٠۵
ماخد قبلی ص ١٠۶
تاریخ صنایع ایران بعد از اسلام. ترجمه محمد علی خلیلی. طبع
طهران. ص. ١٠۶
اختصاصات سبک بهزاد. ص. ١٧١ تاریخ صنایع
ایران. مولفۀ ج. کرستی ویلسن. ترجمه
عبدالله فریار. طبع طهران.
مجله روزگار نو. ص ٣. جلد اول . سال ١٩۴١ . طبع لندن.
تاریخ صنایع ایران بعد از اسلام. ص ١١۶
مجلۀ کابل ، ص ٧٣ ، شمارۀ ١١ سال
ششم.
تاریخ صنایع ایران بعد از اسلام. ص ١١٨
راجع به ترجمۀ حال استاد محمدی به ص ١٧ شمارۀ پنجم سال اول مجله آریانا به مقاله نگارنده مراجعه
گردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر