انسانها
یگانه نوع بشر اند که مرگ را تجلیل نموده آنرا با
تشریفات انجام میدهند. گفته
میشود انسانهای اولیه یا (نئدرتال) برای تدفین اجساد مرده گان شان حفره ها را
ایجاد میکردند.
همچنان در اسرائیل نیز نشانه های
بدست آمده که تصور میشود محل دفن اجساد بوده و قدامت آنها به یکصد و پانزده هزار
سال میرسد.
در اسپانیا در (Atapuerca) نیز
شواهدی بدست آمده که نشان میدهد انسانهای (هایدلبرگی) که
اسلاف انسانهای (نئاندرتال) بودند، حتی دو صد هزار سال قبل از امروز نیز اجساد
مرده گان شانرا در حفره ها و گودال ها دفن مینمودند.انسانها در کلتور های مختلف از
شیوه های گوناگونی برای تدفین و یا رهایی از چنگ اجساد مردگان شان استفاده کرده
اند. بطور مثال سرخ پوستان امریکای شمالی و همچنان (Aborigines) یا اهالی بومی آسترالیا عادت داشتند که اجساد مرده گان
شانرا در بالای یک درخت و یا هم در روی زمین در یک فضای باز در اختیار پرنده های
لاش خوار بگذارند. بعداَ زمانیکه پرنده های لاش خوار گوشت بدن اجساد مذکور را
خورده بودند آنها به جمع آوری استخوانهای باقی مانده اجساد پرداخته، آنرا دفن
مینمودند. جالب است بدانیم که هرگاه یک جسد در یک فضای باز که دارای گرمای مطبوع
باشد گذاشته شود، همه قسمتهای نرم وجود مانند گوشت و پوست بدن به استثنای (Tendon) یا (وتر) که بافتهای فیبر مانند است و عضله را به استخوان وصل
میکند، متباقی حصص بدن در ظرف دوازده تا هژده ماه از بین رفته ناپدید میشود و بعد
از گذشت سه سال صرفاَ یک اسکیلت کاملاَ برهنه از جسد بجا میماند.
(Death mask) یا (ماسکِ مرگ) یکنوع قالبِ است که از چهرۀ شخص متوفی در روی گچ
و یا موم ریخته میشود. این قالب باید بلافاصله بعد از مرگِ شخص و قبل از اینکه در
چهرۀ او تعغیری وارد گردد، گرفته شود. در روم باستان بعضاَ اتفاق میافتاد که
(ماسکِ مرگ) شخص متوفی را به یک هنرپیشه میدادند و در بدل پرداخت پول از او
میخواستند که در مراسم تدفین در حالیکه ماسک مذکور را پوشیده بود، حضور یابد. بعد
ها از ماسک مذکور کاپی برداری صورت میگرفت و هرگاه یک پادشاه فوت میکرد کاپی ماسک
پادشاۀ مذکور به پیمانۀ زیادی در میان مردم تکثیر میگردید تا باشد بدین وسیله
همدردی و سوگواری مشترک را به نمایش بگذارند. ضمناَ از اینکار برای مقاصد سیاسی
نیز استفاده میشد. طوریکه به این وسیله به همه فهمانده میشد که پادشاۀ مذکور
واقعاَ چشم از جهان بسته است.
در قرن
نزده مفکورۀ ساختن " تابوت های مطمین" مطرح گردید. این تابوت ها برای
افرادی در نظر گرفته شده بودند که از زنده بگور شدن هراس داشتند. این تابوتها با
وسایل مختلف میکانیکی مجهز بود که در صورتیکه شخص اشتباهاَ زنده بگور میگردید
میتوانست با استفاده از آنها برای دادن آگاهی به دیگران، استفاده نماید. از جملۀ
این ابزار یکی هم ریسمانی بود که شخص زنده بگور شده میتوانست با کشیدن آن، زنگِ
کوچکی را که در بالا قبرش قرار داشت بصدا در آورد. ریسمان مذکور به یکی از اعضای
وجود، مانند دست و یا پا وصل میگردید و با کوچکترین جنبش و حرکت بصدا در
میآمد. اما آنطوریکه میدانیم بعد از مرگ اعضای وجود شروع به سخت شدن مینمایند که
آنرا (Rigor
mortis) مینامند.
این پروسه که تا هفتاد و دو ساعت بعد از مرگ ادامه دارد، بعضاَ باعث میگردید که ریسمان
مذکور کشیده شود و زنگ بصدا در آید و در نهایت باعث ایجاد ترس در میان دیگران
گردد. وسیلۀ دیگری که در ساختن تابوتهای مذکور بکار رفته بود بالا نمودن یک بیرق کوچکی
بود که در بالای قبر افراشته میشد. ساختن " تابوتهای مطمین" تا سالیان
اخیر ادامه داشته و حتی در سال ١٩٩۵ یک ایتالوی بنام (Fabrizio Caselli) یکنوع تابوتی را ساخت که مجهز با زیگنال خطر، میکروفون
و بلندگو بود. برعلاوه تابوت مذکور مجهز با یک بالون اکسیجن نیز بود. قمیت این
تابوت سی و پنج هزار کرون سویدنی (تقریباَ معادل شش هزار دالر امریکایی) بود.
مرگ (تجسم) یا (Death (personification تصویریست
از مرگ که در اوآخری قرون وسطی در اروپا به میان آمد. این تصویر یک اسکلیتِ را به
نمایش میگذارد که لباس سیاۀ دراز به تن دارد و در حالیکه صورتش پوشیده است یک داس
و یک ساعتِ ریگی را نیز در دست دارد. این موجود با داس خود زنده گی قربانیان اش را
درو میکرد و با ساعت ِ ریگی اش هم طول عمر افراد را اندازه میگرفت.
روزِ مرده گان یا (Día de
Muertos) یکی از
جشن های بزرگیست که در برخی نقاط جهان از جمله در کشور مکسیکو همه ساله در
جریان روز های اول و دوم نوامبر برگزار میشود. به باور افرادی که این روز را تجلیل
میکنند در جریان این دو روز ارواح مرده گان به منظور یکجا شدن با اقارب شان به کمک
بوی (گلهای همیشه بهار) یا (Marigold) دوباره به زمین برمیگردند. به باور آنها ارواح کودکان در جریان
روز اول این جشن و ارواح بزرگسالان در روز دوم به زمین برمیگردند. این جشن به
دوران (پیش کلمبیا) یا (pre-Columbian era) [یعنی قبل از اینکه امریکا توسط کریستوفر کلمب کشف
شود] برمیگردد. در آنزمان هنوز از اسکلیت و جمجمه انسان به عنوان سمبول های مخوف
مرگ استفاده نمیگردید، بلکه برعکس آنها به عنوان نشانه های از زنده گی و
حیات جدید تلقی میشدند.
در گذشته اجساد زندانیان موجود در (جزیرۀ شیطان) که مستعمرۀ فرانسه بود، بدون
کدام تشریفات همه روزه ساعت چهار عصر به بحر برای نهنگ ها افگنده میشد.
برای اینکه یک شخص زنده به اشتباه مرده پنداشته نشود داکتر (Jacques-Benigne
Winslow) فرانسوی
ـ دنمارکی که یک کالبد شناس یا (اناتومیست) بود در سال ١٧٤٠ پیشنهاد نمود که در
همچو موارد باید به شخص که گمان میرود فوت نموده است آب پیاز، سیر و مُلی خوراند
شود تا باشد او بدین وسیله تحریک گردد. نامبرده همچنان استفاده از شلاق و (گزنه)
یا (Nettles) که
یکنوع علف میباشد، چیغ و فریاد زدن و همچنان فروبردن اشیای نوک تیز مانند سوزن را
در زیر ناخونهای شخص متوفی توصیه میکرد تا باشد با استفاده از این شیوه ها از مرگ
واقعی شخص اطمینان حاصل گردد.
در قرن نزده داکتر های آلمانی به این باور بودند که فاسد شدن جسد یگانه علامه
و نشانِ مطمین مرگ میباشد. به همین دلیل آنها پیشنهاد مینمودند که در محلات
نگهداری اجساد یا (مرده خانه ها) اجساد به ظاهر مرده تا زمانی نگهداری شوند که
پروسۀ فاسد شدن اجساد کاملاَ ظاهر شده باشد.
هرگاه برای حجرات مغز در ظرف سه دقیقه اکسیجن نرسد میمیرند، در حالیکه سایر
حجرات بدن اینطور نیستند. مثلاَ حجرات عضلات میتوانند برای چندین ساعت بعد از مرگ
زنده باقی بمانند و همچنان حجرات پوست حتی چندین روز بعد از مرگ نیز همچنان زنده
هستند.
از مجلۀ Allt om vetenskap
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر