دزدی که بعد از سپری
کردن سه سال حبس در ماۀ مبارک رمضان سال گذشته از حبس نجات یافته بود در این اوآخر
دوباره به جرم سرقت بالفعل بدست پولیس افتاد
این شخص هنگامی بدست
پولیس افتاد که در نزدیکی (مارکیت
شهرآرا) یک مقدار اموال مسروقه را بالای شخصی دیگری
بفروش میرساند. این شخص خود را آغا محمد ساکن (بایان ـ چهاریکار) معرفی نموده به
دزدی هایکه در نواحی مختلف شهر انجام داده است اعتراف میکند. نامبرده در جریان
تحقیقات به مستنطق گفت : بخدا اگر دروغ بگویم. اصلاَ از دروغ گفتن بدم میآید. از وقتیکه
در ماۀ رمضان سال گذشته از زندان نجات یافتم تا اکنون دزد های کرده ام و این حرفم
همه صحیح و درست است.
در این موقع آقای
(شنسب) یعنی مستنطق تبسمی نموده گفت : او رفیق دروغ میگویی و بالای خود تهمت
میبندی!
آغا محمد که خونسرد و
بدون کدام ناراحتی در برابر میزش قرار داشت گفت : بخدا اگر یکی اش هم دروغ باشد.
حتی همی کلاۀ پشمی که در سرم است را هم از پول دزدی خریده ام و با این اموال که
گرفتار شده ام هنوز ملاقۀ آن نزد سرایدار باقی مانده است.
آقای (شنسب) گفت : آقا
محمد که در حدود بیست سال دارد بعد از آنکه یک اندازه اموال مختلف از قبیل دو طوس
بستره پیچ، دو دوشک، ماشین گوشت، کاسۀ مسی، چلوصاف و ملاقه را در هنگام نماز صبح
از یک منزل واقع در شهر نو کابل مورد دستبرد قرار داده بود دستگیر گردید. او در
اظهارات خود از دزدی های دیگرش نیز یادآور شده است.
آغا محمد خود در
اینمورد گفت : در مرحلۀ اول در منزل یک نفر بنام محمد حسن که مدیر بود، در کارتۀ
پروان به صفت آشپز اجرای وظیفه میکردم و ماهانه برایم دو صد افغانی میداد. بعد از
سپری شدن سه ماه در آن منزل دست به دزدی زدم و از آنجا یک ماشین گوشت، یک کمپل و
یک صندوق چوبی را که در داخل آن پانزده دانه قاشق و پنجه، یک لُنگ حمام و یک
رادیوی کوچک بود، دزدیده و آنجا را ترک کرده به چاریکار رفتم. در آنجا اموال مذکور
را به یکی از دوستانم تحویل دادم که بفروش برساند. اما وقتی صاحبِ مال از جریان
آگاه شد و از اینکه تذکرۀ من نزدش بود مرا پیدا و به پولیس معرفی کرد که در نتیجه
سه سال زندانی شدم.
در مرتبۀ دوم از منزل
عبدالغفورِ خزانه دار واقع در سراجی کابل که با هم آشنا بودیم و همیشه در خانۀ او
رفت و آمد میکردم، به مرور زمان دیگِ مسی، دولچۀ مسی و جاکت مردانه را با چهار
پطنوس دزدی نموده به فروش رساندم.
در مرحلۀ سوم یعنی یک و
نیم ماه قبل، به همدستی یک رفیق خود یک بوجی آرد را هنگامیکه آذان صبح داده میشد
از یک منزل واقع در کارتۀ پروان مورد دستبرد قرار دادیم و بعداَ آنرا به مبلغ چهار
صد و هشتاد افغانی در (سرای تنباکو) فروختیم. علاوه بر آن یک قصاب بنام محمد محسن
را هم داغ کردم. طوریکه دو سیر دُنبه را از دکانش واقع در نو آباد ده افغانان
ربوده در چوک بالای یک قصاب دیگر در بدل دو صد و سی افغانی فروختم.
این دزد راستگو در جواب
این سوالم که چرا دزدی را پیشۀ خود قرار داده و روی کدام مجبوریت به سرقت اموال
مردم میپردازد چنین گفت : من خورد بودم که پدرم را از دست دادم. مادرم شوهر دیگری
اختیار کرد و برادراندر هایم مرا از خانه کشیدند. منهم بدون سرنوشت و سرپناه بهر
طرف به گشت و گذار میپرداختم و هرگاهیکه بی پول میشدم به دزدی اقدام میکردم.
سارق مذکور تحت نظارت
بوده تحقیقات درباره اش جریان دارد و اموال بدست آمده از نزد او پس از طی مراحل
قانونی
به مالکین آن از طریق پولیس مسترد میگردد.
م. صفر (حقیقت)
روزنامۀ انیس چهاردهم
عقرب سال١٣٤٩
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر