پیشۀ آهنگری از جملۀ
صنایع دستی است که سابقۀ خیلی طویل در کشور ما داشته و تا امروز توانسته برای همگی
خاصتاَ طبقۀ دهقان رفع احتیاج نماید.
خلیفه محمد یوسف آهنگر
که شخصی مسن و دارای تجربۀ شصت ساله در این صنعت میباشد میگوید: مدت تقریباَ شصت
سال میشود که در این پیشه مشغول هستم. پدرم خلیفه بخش الله آهنگر که در زمان سلطنت
امیر حبیب الله خان میزیست او نیز به همین پیشه مصروفیت داشت . اما من در ابتدا به
خاطر اینکه پدرم در فابریکه حربی به ساختن سلاح مشغول بود نتوانستم که نزد او شاگرد
شوم. به این ترتیب در مرحلۀ اول استاد کارم مرحوم خلیفه رحب خان آهنگر بود. بعد از
یک مدت به فرا گرفتن این صنعت باز نزد پدرم شاگرد شدم که رویهمرفته شاگردی ام
تقریباَ مدت بیست سال را در برگرفت. اما با آنهم اکنون ا زهمان دورۀ طولانی مدت
شاگردی خود خیلی خوش هستم. البته به خاطر اینکه فکر میکنم همان دوره بود که مرا به
این مرحله رساند. اگر چه امروز وقتی است که کسی از شاگردی یکنفر خبر نمیشود که نام
استادی اش به همه جا پخش میگردد و براستی وجود همچو اشخاص است که ماهیت یک پیشه را
تعغیر داده و کسب را خام میسازد.
خلیفه یوسف افزود: ما
قبلاَ علاوه بر افزارِ کارِ زارعین بعضی سامان و سایلی را میساختیم که در تعمیر
منازل، اپارتمانها و غیره از آن کار گرفته میشد. اما از وقتیکه پُخته کاری و کانکریت
روی کار آمده بازار ساختن آن وسایل سرد گردیده و بالاخره سقوط کرد. از خلیفه یوسف پرسیدم
سامانیکه برای تعیمرات میساختید چه بود و بکدام نامها یاد میشود . او گفت وسایل که
ما برای تعمیرات میساختیم واضح است که بطور عموم آهن جامه (هر چیزیکه از آهن ساخته
میشود) بود که به نامهای بولت، گژدمک، کبچه، رکاب و غیره یاد میشود. اما امروز به
عوض آن در ساختمان تعمیرات از کانکریت کار میگیرند و از اینجاست که رواج ساختن آن
عده وسایل امروز به کلی از بین رفته است. اما چون ساختن وسایل متذکره جزی محدود و
خیلی ناچیز پیشۀ ما را تشکیل میداد لذا با از بین رفتن رواج ساختن همچو وسایل،
کدام لطمۀ بزرگ به صنعت آهنگری وارد نگردیده است.
از او پرسیدم که بطورعموم
چند قسم افزار کار میسازند . خلیفه محمد یوسف آهنگر گفت: کار آهنگری بطور عموم به
دو دسته تقسیم میگردد که یکی (گرم کاری) و دیگری آن (سردکاری) نامیده میشود. جنجال
گرم کاری آن خیلی زیاد است. من (گرم کار) هستم و وسایل ساختۀ دست من عبارت است از
بیل، لاش بیل، قال، تیشه و تبر، زنجیر و ذلفی، داس و چکش، سندان، امبور، قلم،
مجوله، دست پنه، گشک وغیره. اما آنهایکه (سرد کار) هستند آنقدر مشقت که ما در کار
می بینیم آنها نمی بینند. برای اینکه وظیفۀ آنها نازک کاری بوده کارهایشان مانند
کار های ما به اصطلاح زور طلب نمیباشد.
من از او پرسیدم
کسانیکه سرد کار هستند چه چیز ها میسازند؟ خیلفه یوسف گفت : اسبابی که آهنگران سرد
کار میسازند عبارت است از: ترازو، گل ماله، تابه ، غشو برای اسپ، منقل، سه پایه،
خاک انداز، اجاق آتشی و غیره.
او در مورد افزار
خودشان گفت: وسایلی که توسط آن کسب آهنگری را پیش میبریم همه آن ساختۀ دست خود
ماست و آنها عبارت است از سندانِ کلچه کلان، ودان که دونیم چارک وزن دارد، چکش سه
قسم که هر کدام از دو الی چهار پاو وزن دارد، انبُورِ کلان، زاغ انبُور، انبُورچه
قلم، زیر موره، سندانِ یک نوله، چاپن و چاپنِ گول میباشد.
زمانیکه از خلیفه یوسف
در مورد تحول در این پیشه سوال کردم گفت: همانطوریکه تنزل در این صنعت رُخ نداده
به همان ترتیب تحول هم در آن رو نما نگردیده است. زیرا همانطوریکه از زمین های
زراعتی ما چیزی کم نشده به شکل قابل ملاحظه توسعه هم نکرده است.
خلیفه یوسف در مورد گرمی
بازار آهنگری در جریان سال گفت: بازار آهنگری از آغاز سال یعنی ماۀ حمل و حتی
پیشتر از آن شروع گردیده و تا اخیر ماۀ میزان خرید و فروش خوبی دارد. اما در چند ماه دیگر سال خاصتاَ در هنگام زمستان برای
اینکه کار دهقانی در آنوقت پرچو میشود بازار فروش تولیدات ما نیز سرد است. اما
آهنگرانی که دارای سرمایۀ خوب هستند در آن هنگام نیز خاموش نه نشسته و برای
فصل بهار که هنگام کار است افزار کار دهاقین را تهیه و ذخیره میکنند.
او در مقابل سوالی
دیگری گفت: در دیگر ممالک دنیا هر چیز را توسط ماشین میسازند که برای شان پُرجنجال
نبوده و خیلی آسان است. اما ما به زور بازو و با استقامت، تمام وسایل مورد ضوررت
خود را تهیه میکنیم و به این ترتیب
نیازمندی های مردم خود را رفع میسازیم.
از او پرسیدم تا حال
چند شاگرد تربیه کرده و چند نفر آن به درجۀ استادی رسیده اند؟ او گفت: تعداد
شاگردانی که تربیه کرده ام خیلی زیاد است که تخمین کرده نمیتوانم. اما کسانیکه از
آن جمله فعلاَ خود شان خلیفه شده و به حیث کارفرما در این پیشه مصروف هستند تعداد
شان تقریباَ به دوازده نفر میرسد. خلیفه یوسف در مورد اجورۀ شاگردانش تبصره نموده
گفت که اشخاص نو کار بیست افغانی در روز، مُزد میگیرند. اما کسانیکه سابقۀ بیشتر و
خوب دارند تا پنجاه افغانی هم میگیرند. وی در مورد پسرانش گفت: سه پسر دارم که یکی
از آنها خورد بوده و دوی دیگر آن علاوه از اینکه با من در دکان همکاری میکنند به
تحصیل نیز ادامه میدهند. براستی اصل آرزوی من هم اینست که آنها عالم بار بیایند.
در اخیر از خلیفه محمد
یوسف آهنگر پرسیدم که آیا سرمایۀ از این پیشه تا اکنون بدست آوده است؟ و آیا از
این پیشه راضی میباشد؟ او گفت: اگر چه تقریبا
سی سال قبل از همین درک سرمایۀ بدست آورده و سه عراده موتر نیز خریده بودم اما
بعداَ ازاین بابت با خسارات و قرضداری های زیادی
دچار گردیدم و بعد از آن تا اکنون دیگر موفق نشده ام تا برای بار دوم
سرمایۀ بدست آورم. اما با آنهم چون روز ما میچلد و هم یک عمل است، در این پیشه کار
کرده و از آن نان میخورم. پس که از آن راضی نباشم چه کنم.
مجلۀ ژوندن ١٥ جوزا ١٣٥٠
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر