نوشته: Nancy Hatch Dupree
ترجمه : احمد ضیا دانش
کار اعمار
شهر کهنه یا قدیمی ترین حصۀ شهر کابل ـ پایتخت افغانستان در سال ۱۷۷۶ آغاز
گردید. اما شرایط زندگی [در این محل] تا دهۀ هفتاد همچنان دست نخورده باقی مانده
بود.
در اینجا در هر منزل یک خانواده
زندگی می کرد. البته نه یک مرد با خانم و اطفال شان بلکه چندین نسل در کنار هم و
در داخل یک منزل زندگی می کردند. افراد ساکن در منزل با هم ارتباط
نزدیک داشتند در حالی که این ارتباط با سایر افراد مسکون در محل آنچنان نزدیک
نبود.
منازل
مذکور طوری اعمار گردیده بودند که هر اطاق آن دارای پنجره ای بود که به جانب حیاط
گشوده میشد.
در این میان زندگی زنان ساکن در
این محل محدود می شد به چهار دیوار خانه.
خانم ها
حتی تا سال های ۱۹۷۰ نمی توانستند بدون همرایی مردها از منازل شان بیرون بروند.
مرد ها معمولاَ در دفاتر و فابریکه ها کار می کردند و خریداری اشیا و لوازم مورد
ضرورت منزل نیز به عهدۀ مرد ها بود. زن ها دارای اطلاعاتی خیلی اندکی دربارۀ نوع
کار شوهران شان بوده، مردان نیز ندرتا به ایشان در این باره معلومات می دادند.
اصلاَ می
توان گفت که ارتباط بین زن و شوهر خیلی محدود بود. زنان باید مراقب اطفال و شوهران
شان بوده نباید به جهان بیرون از منزل علاقه می گرفتند.
امیر
عبدالرحمن که در سال ۱۸۸۰ به تاج و تخت رسیده بود نخستین مبارز در راۀ تامین حقوق
زنان در افغانستان به شمار میرود. او که ملقب به "امیر آهنین" بود
به دلیل ادارۀ تندروانه اش مورد تنفر تعدادی زیادی قرار دارد. اما با وجود این
نامبرده اولین فردی بود که اقداماتی را در جهت بهبود بخشیدن وضع زندگی زنان در
افغانستان روی دست گرفت. امیر عبدالرحمن با استناد به قرآن توانست ازدواج اجباری و
نکاح دختران کم سن را ممنوع اعلام نماید. او توانست برای خانم ها حق طلاق و حق
میراث را بدهد.
این در
حالی که جزای زنا، مرگ تعین گردیده بود.
امیر
عبدالرحمن در مورد زنان پیرو همان دیدگاۀ عنعنویی بود که بر مبنای آن زن سمبول
عزت برای خانواده و کشورش پنداشته می شود. برمبنای این نظر باید زنان در حصار چهار
دیوار خانه باقی بمانند و از رفتن به جهان خطرناک بیرون از منزل اجتناب ورزند. تا
بدین وسیله خود و خانواده های شان از گزند روزگار در امان باشند.
حبیب الله
فرزند امیر عبدالرحمان بود که در سال ۱۹۰۱ به قدرت رسید. هر چند او علاقۀ خاصی به
مسایل مربوط به زندگی زنان نداشت اما با آنهم اقدامی نمود که به طور غیر مستقیم روی
وضع زندگی زن ها در
افغانستان
تاثیرگذار بود. این اقدام او اعلام عفو خانواده های بود که از بابت ادارۀ تندروانۀ
پدرش [امیر عبدالرحمن] وادار به ترک کشور شده بودند. در میان این خانواده ها یکی
هم خانوادۀ (مصاحبان) بود که در زمان حاکمیت امیر عبدالرحمن وادار به فرار به
هندوستان گردیده بود. امیر حبیب الله از این خانواده تقاضا نمود تا به کشور
برگردد و برای این که "ارادۀ نیک " خود را به نمایش گذاشته باشد، شخصاَ
با یکی از دختران این خانواده ازدواج نمود.
این دختر
مدرن و جوان که (علیا جناب) نام داشت در هندوستان بزرگ شده بود. او لباس های غربی
به تن می کرد و کتاب های ادبی را از زبان اردو به دری ترجمه می نمود. نامبرده با
هیکل و طرز لباس پوشیدنش یک زن استثنایی در شهر کابل شمرده می
شد.علیا جناب در واقع یک زن شکیبا و صلحجویی بود که نمی خواست باعث تحریک و برافروختن
خشم جامعه گردد.
قدرت حرم
خانم دوم
حبیب الله خان که (علیا حضرت) نام داشت از اهالی قندهار بود. او سمبول قدرت حرم
شمرده می شد زیرا او می دانست که چگونه یک زن، آنهم بدون داشتن کدام مقام رسمی، می
تواند به واسطۀ طرح دسایس و توطئه ها حکمرانی کند. گزینش امان الله خان به
عنوان شاه آن هم در صورت موجودیت برادر بزرگش یکی از کار های این زن شمرده می شود.
(علیا حضرت) نه تنها در داخل منزل بلکه در همۀ دربار دارای نفوذ زیادی بود. او
عادت داشت تا در داخل حرم باقی بماند و نمی خواست بدون مشایعت یک مرد به شهر برود.
در میان
افغان های که براساس فرمان عفو امیر حبیب
الله از تبعید به وطن برگشته بودند یکی هم (محمود بیک طرزی) نویسنده و روزنامه
نگار بود. او که در کشور سوریه تولد شده بود شدیداَ متاثر بود از جنبش جوانان تُرک
سال های ۱۹۰۸- ۱۹۱۷. این جنبش طرفدار آزادی و نقش زنان در جامعه بود.
طرزی با
خانمش که تبعۀ کشور سوریه بود بعد از ورود به افغانستان یک سلسله تبلیغات را در
مورد به دست آوردن حق کار و تحصیل توسط زنان افغان آغاز نمود که البته این یک نظر
واژگون کننده بود.
طرزی در
روزنامه اش (سراج الاخبار) اکثراَ در بارۀ زنان نامور جهان می نوشت. او می
خواست بدین وسیله برای هموطنانش نشان بدهد که زنان نیروی محرکی اند که باید در جهت
ترقی و پیشرفت کشور از آنها استفاده صورت گیرد.
محمود بیک
طرزی دارای روابط محکمی با خانوادۀ شاهی بود.
دو دختری
طرزی که با دو پسر امیر حبیب الله ازدواج نموده بودند همیشه لباس های شان مطابق
آخرین مود کشور های غربی تهیه میگردید. مقداری از لباس های آنها از کشور هندوستان
وارد می گردید در حالی که بخشی از لباس های شان توسط یک خانم خیاط که در این رشته
تحصیل نموده بود و در دربار وظیفه اجرا می کرد، آماده می شد.
ازدواج
شهزاده عنایت الله پسر حبیب الله خان با (خیریه) دختر طرزی طی یک ضیافت شهانداری
صورت گرفت. حتی در افغانستان امروزی نیز رسم برآنست که عروس در محفل عروسی لباس
سفیدی را به تن می کند که به مود کشور های غربی آماده می گردد. در حالی که در کشور
های پاکستان و هندوستان اصلاَ چنین رسمی وجود ندارد. در واقع در افغانستان
این رسم یعنی پوشیدن لباس سفید توسط عروس، از همین محفل ریشه گرفته است.
این زوج
تازه ازدواج نموده پشگامانی بودند که رسم (یک همسرداری) را اجرا می کردند. امیر
حبیب الله شخصاَ دارای چهار زن بود اما بعضاَ تعداد زنان او به پنج ـ شش تن
نیز می رسید. امیر حبیب الله زیاد سعی می نمود که عنایت الله پسرش را وادار
سازد تا همسرانی متعددی داشته باشد تا بدین وسیله متحدین سیاسی امیر ازدیاد
یابند. اما شهزاده عنایت الله حاضر نبود زیر بار حرف پدر برود که البته این
موضوع باعث تعجب شدید پدرش گردیده بود. حبیب الله شخصاَ دارای ٢٣ پسر و ٢٣
دختر بود که از این بابت می توان او را "پدر واقعی ملت" نامید.
فرزندان
عنایت الله در داخل حرم نزد مادرشان بزرگ شدند و هیچگونه تماسی با جهان بیرون
نداشتند. اطفال مذکور که با ارزش های جهان
غرب بزرگ شده بودند هرگز نتوانستند آن ارزش های را فراگیرند که حیات ٩٥ فیصد نفوس
دهات کشور را اداره می کرد. به همین دلیل زمانی که آنها بزرگ شده بودند هرگز نتوانستند
نیروهای را که در عقب تغیرات اجتماعی قرار داشت و باعث دگرگونی محیط اطراف شان
گردیده بود را درک کنند. در افغانستان امروزی نیز ریشه مشکلات از همین نکته سرچشمه
میگیرد. به این معنی که طبقۀ حاکم ارتباطش را با ارزش های اساسی موجود در میان
توده ها از دست داده است.
دختر دوم
طرزی با شهزاده امان الله ازدواج نمود. امان الله در سال ١٩١٩ بعد از قتل حبیب
الله وارث تاج و تخت گردید. شاه امان الله و ملکه ثریا دارای تفاوت های زیادی نسبت
به شهزاده عنایت الله و (خیریه) خانمش بودند.
شاه و ملکه
هر دو طرفدار فعال حقوق زن بوده آماده یک تحول در جامعه بودند. ملکه ثریا عادت
نداشت خود را در چهار دیوار خانه محصور سازد. او اسپ سواری می کرد و با شاه امان
الله یکجا به شکار می رفت که البته این کاراو در آن زمان یک عمل خیلی شورانگیز
محسوب می گردید.
اولین مکتب
دخترانه
ملکه ثریا
همچین حامی نخستین مکتب دخترانه افغانستان که در سال ١٩٢١ گشایش یافت، شمرده می
شود. مدیریت این مکتب را خانم طرزی به عهده داشت. فارغین دورۀ اول این مکتب جهت
ادامۀ تحصیل در رشتۀ قابلگی در سطح بالا به کشور ترکیه فرستاده شدند. در واقع در
این زمان دختران افغان نتنها شانس این را یافته بودند که در خارج از کشور درسطح
بالا تحصیل نمایند، بلکه آنها می توانستند شغلی را نیز فرا گیرند. این موضوع باعث
رنجش برخی ها گردیده و یک تعداد در برابر
این اقدام صدای اعتراض شان را نیز بلند نمودند.
زنان افغان
در سال ١٩٢٠ دارای یک انجمن، یک نشریه و یک شفاخانه گردیدند. همچنان اولین دسته از
خانم های که در رشته قابلگی تحصیل نموده بودند در همین شفاخانه داخل کار گردیدند.
اما شاه و
ملکه زندگی شان را براساس اندوخته های شان به پیش می بردند. آنها درک نموده
بودند که زندگی زنان صرفاَ در محدودۀ امور منزل خلاصه نمی گردد. به همین دلیل ملکه
ثریا عادت داشت در ملای عام ظاهر گردد.
ملکه ثریا
در لویه جرگۀ پغمان که در سال ١۹٢٦ انعقاد یافت با لباس های مدل غربی ظاهر گردید.
هرچند او جرات نموده بود تا با دامن و جوراب ظاهر گردد اما صورتش همچنان پوشیده
بود. زیرا در آن زمان ظاهر شدن بدون روپوش موضوع خیلی حساسی شمرده می شد. روی همین
دلیل ملکه و خانم های که او را مشایعت می کردند همه صورت های شان را با جالی های
که در کلاه های زیبا شان دوخته شده بود، پوشیده بودند. به باور اکثر ژورنالیست های
بریتانوی که در این لویه جرگه حضور داشتند ظاهر شدن زن های مذکور با روبند ها خیلی
جذابتر بود تا این که اگر آنها اصلاَ بدون کدام روبند ظاهر می گردیدند.
واقعیت
اینست که زنان افغان چه در آن زمان و چه امروز از جهان مد و فیشن خیلی آگاه اند.
در دهۀ
١٩٢٠ در بازار های کابل شایعاتی پخش گردید که گویا زن ها در داخل حرم به شکل نیمه
برهنه با دامن های کوتاه و پیراهن های بدون آستین گشت و گذار می کنند. همچنان گفته
می شد که این خانم ها موهای شان را نیز مانند مرد ها کوتاه کرده اند، عملی که غیر
اسلامی پنداشته می شد.
در سال های
١۹٢۷ ـ ١۹٢۸ شاه و ملکه مسافرت طولانی را به اروپا، مصر، ایران و اتحادشوروی انجام
دادند. ملکه در جریان این مسافرت رسمی با لباس های مدل غربی، مو های کوتاه و بدون
روپوش ظاهر گردید. یک عکس ملکه که در جریان همچو یک سفر رسمی گرفته شده بود به شکل
پُستکارت با تیراژ بلند چاپ گردیده در میان اهالی دهات و اطراف کشور پخش گردید.
این تصویر ممکن باعث سقوط دولت شاه امان الله نگردیده باشد اما مطمیناَ طرز لباس
پوشیدن ملکه و ظاهر شدن او به این شکل غیر عادی باعث شعله ور شدن شورشی گردید که
علیه امان الله و اصلاحات وی صورت گرفت.
در سال
١٩٢۸ شورشی بر علیه شاه و اصلاحات وی صورت گرفت که مولد حالتی بود که تقریباَ به
اوضاع کنونی [سال ١۹۹٦] افغانستان شباهت دارد. همه اصلاحاتی که برای بهبود
حیات اجتماعی خانم ها صورت گرفته بود ملغی اعلام شد. مکتب دخترانه مسدود گردید،
کوتاه کردن موهای سر و پوشیدن لباس های مدل غربی توسط خانم ها ممنوع اعلام گردیده
دستور داده شد تا خانم ها و دختر ها در خانه های شان باقی بمانند. البته موارد فوق
برای کسانی که با افغانستان امروزی [١۹۹٦] آشنایی دارند بیگانگی نخواهد کرد.
بچۀ سقا
[حبیب الله کلکانی] که رهبری این شورش را به عهده داشت توانست صرفاَ ٩ ماه در قدرت
باقی بماند. او بعداَ توسط نادر برادر (علیا جناب) که در زمان امیر حبیب
الله [پدر شاه امان الله] از تبعید به کشور برگشته بود، سقوط داده شد.
دوباره
ظاهر شدن زنان افغان در ملای عام بدون حجاب مدت سی سال را در بر گرفت. دولت محمد
ظاهر شاه فرزند نادر شاه در سال ١۹٥۹ اعلام نمود که منبعد خانم های افغان در قسمت
پوشیدن حجاب و زندگی کردن به شکل مستقل، مختار اند. دولت پوشیدن حجاب را ممنوع
اعلام نکرد بلکه این صلاحیت را به خانواده ها داد تا در مورد طرز پوشیدن لباس زنان
و دختران خانواده، خود شان تصمیم بگیرند.
ظاهر شاه
از گدشته ها مصمم بود که
باید خانم ها در اجتماع حضور یابند. با وجود که رفع حجاب مدتی را در بر گرفت اما
با آنهم روند انکشاف و پیشرفت با رکود مواجه نگردید. در سال ١۹٥٩مکاتب دخترانه
مجدداَ گشایش یافت. همچنان برای خانم ها یک شفاخانه ایجاد گردید که در آنجا دختر
ها نه تنها در بخش صحت بلکه در بخش اداره نیز تحصیل می نمودند. زمانی که دولت
اعلام نمود که حاضر است از سهم گیری زن ها در حیات اجتماعی خارج از منزل حمایت کند، تعدادی زیادی از خانم
های که تحصیلات شان را به پایه اتمام رسانیده بودند آمادۀ اشغال مناصب شان در
اجتماع بودند.
به زودی
تعدادی زیادی از زنان در همه ادارات دولتی و موسسات خصوصی استخدام گردیدند.
در واقع
زنان افغان قبل از سال ١٩۷۸ در هر بخشی که می خواستند می توانستند شامل کار گردند.
در این سال ها خانم ها در نیرو های پولیس، اردو، در بخش تجارت وسایر ادارات دولتی
حضور داشتند. زن ها صرفاَ اجازۀ کار های جسمانی را نداشتند. آنهایی که به کشور های
هند و پاکستان مسافرت نموده اند دیده اند که چگونه زنان کارگر خشت ها و یا مواد
تعمیراتی را در بالای سر خود گذاشته، آن را حمل می کنند. در حالی که در افغانستان
هرگز دیده نشده که یک زن افغان چنین کاری را انجام دهد. اجرای چنین کاری توسط خانم
ها در افغانستان یک عمل ننگین پنداشته می شد و اجرای چنین کاری باعث آبروریزی
خود و شوهرش که او را گذاشته چنین کاری را انجام دهد، می گشت.
آزادیی غیر
اجباری
آن طوری که
گفته آمدیم این آزادی که جدیداَ به خانم های افغان داده شده بود
"دواطلبانه" بود.
در هنگام
[اعلام رفع حجاب توسط دولت ] یک تعداد خانم ها ترجیع دادند در مجاورت منازل شان
آرایشگاه ها و فروشگاه های لباس را بگشایند. به این شکل این خانم ها می توانستند
داخل محیط کار شوند در حالی که در حریم محفوظ منزل شان بسر می بردند.
در دهۀ ۷۰
در کابل تعدادی زیاد فروشگاه های وجود داشت که مخصوصی خانم ها بود وهمچنان
آرایشکاه های مخصوص خانم ها تقریباَ در هر محل وجود داشت. زن ها همچنان میتوانستند
به صفت قاضی در محاکم خاصی که برای رسیده گی به مشکلات امور خانوادگی تشکیل گردیده
بود ایفا وظیفه نمایند. معمولی ترین دوسیه های این نوع محاکم را مسایل طلاق و حق
سرپرستی کودکان تشکیل می داد.
آن عده از
خانواده های که به اصرار شان مبنی بر پوشیدن حجاب توسط اعضای اناث خانواده ادامه
داده بودند در واقع پیروی از آن رسمی پدرسالاریی می کردند که مدت ها قبل
از اسلام در آنجا وجود داشت.
در شرایط
امروز تعداد زیادی از کشور های غربی انگشت انتقاد را به طرف "مسلمان ها
" دراز می کنند. در حالی که قوانین اسلامی عادلانه است و این مشکلات بستگی به
طرز تفسیر آیات قرآنکریم دارد. تفسیر که در همیاری و هماهنگی با مردسالاری
توسط مردان صورت گرفته باعث ایجاد مقرراتی شده است مبنی بر این که یک زن
مسلمان چه کار را باید انجام دهد و چه کار ها را نباید انجام دهد. در جامعۀ امروزی
افغانستان هستند افرادی که دارای دیدگاه های خیلی تند و افراطیی در مورد زنان اند.
در حالی که در کنار شان افرادی نیز وجود دارند که دارای موقف معتدل تری اند.
به هر حال
در این هنگام زنان نسل جوان از آزادی به دست آمده استفاده نمودند. البته این که
خانم ها می توانستند به مکتب و پوهنتون رفته تحصیل نمایند و یا در صورت مایل بودن
بعد از ختم تحصیل وارد محیط کار گردند، به نفع شان بود.
کابل آن
روز شهری بود مملو از سرگرمی ها. در این شهر تعدادی زیادی رستورانت ها و کلوپ های
جاز وجود داشت. خانم های طبقه متوسط جامعه که زیاد پیرو غرب بودند با زندگی
اشتراکی در کنار خانواده و پیوستگی با نسل های گذشته خودشان را وفق می دادند. این
خانم ها اکثر اوقات ازبابت موجودیت رسم مرد سالاری شاکی بودند. رسمی که از طرز
زندگی آنها، انتخاب همسر شان و انتخاب شغل نظارت می کرد.
دهۀ ١۹۷۰
دوران هراس سیاسی در کابل شمرده می شود. در این زمان موقف زنان در اجتماع یکی از
مسایل مورد مناقشه بود. در این زمان نیرو های چپگرا اصلاحاتی را که از طرف دولت در
امور زندگی زنان صورت گرفته بود مسخره خوانده، بدین باور بودند که خانم های افغان
هنوز هم از آزادی واقعی برخوردار نمی باشند. زیرا تصامیم مهم و ارزنده هنوز
هم توسط بزرگان خانواده ها اتخاذ می گردد. البته این موضوع باز هم منشا می گرفت از
همان رسم پدرسالاری. اما نیروهای چپگرا دولت را مورد انتقاد قرار می دادند.
محافظه
کاران که از جانب دیگر شاهد حضور خانم ها در جاده ها با لباس های غربی بودند
اظهار می داشتند که کشور به جانب یک "هرج و مرج
جنسی" روان است. موسسات دینی بعد از آن که امیر عبدالرحمن در سال ١۸۸۰
قدرت آنها را محدود ساخته بود، برای اولین بار این موضوع را مورد بحث قرار داد. یک
تعداد عناصر افراطی سوار بر بایسکل به سر و صورت آن عده از خانم های که بدون حجاب یا
با لباس های غربی گشت و گذار می کردند و یا هم آرایش می کردند تیزاب می پاشیدند.
خانم ها نیز با ریختن به جاده ها و اجرای تظاهرات به این اعمال پاسخ می دادند. این
اولین بار در تاریخ افغانستان بود که خانم های افغان همه یکجا صدای شان را
بلند می کردند.
تنش های
سیاسی که در جریان دهۀ هفتاد بوجود آمده بود با شورش ثور ١٩۷۸ به پایان رسید.
همچنان این حادثه نقطه ای آغازی بود برای بزرگ ترین فاجعه جهانی مهاجرت و فرار که
این موضوع تاثیر ژرفی روی زندگی زنان افغان گذاشت.
زنان افغان
حتی تا امروز [ ۱۹۹٦] همه چیز را به شکل هدیه به دست آورده اند. آنها هرگز ضرورت
نداشته اند تا برای حقوق شان مبارزه کنند . در افغانستان هرگز زنی که برای
حق رای مبارزه کند وجود نداشته است . قانون اساسی افغانستان برای خانم ها حق رای،
حق کار و حق تحصیل را داده بود. در عقب این قانون اساسی دولت و پارلمانی قرار داشت
که از مرد ها تشکیل گردیده بود و خانم ها توانسته بودند بدون گذاشتن هیچگونه شرطی این حقوق شان را بدست
آورند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر