۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

فقیری که میلیونر بود

(Curt Degerman) از اهالی شهر (Skellefteå) سویدن عادت داشت همه روزه با سر و صورت نامرتب و ظاهر ژولیده سوار بایسکل شده از چهار گوشۀ شهر قوطی ها و بوتل های خالی نوشابه ها را جمع آوری نماید تا بعداَ با فروش آنها پولی بدست آورد.
مردم محل همه با چهره و شغل او آشنایی داشتند. اما آنچه مردم در بارۀ او نمی دانستند این بود که در عقب این چهرۀ خسته و ظاهر ژولیده یک مرد زرنگ و یک سرمایه گذار ماهر قرار دارد.
او به عمر شصت سالگی چشم از جهان پوشید و در گام نخست مرگش توجه ای را بخود جلب نکرد. اما دیری نگذشت که نه تنها مطبوعات سویدن بلکه خیلی از کشور های جهان در بارۀ او نوشتند و عکس های او را چاپ کردند. دلیل این همه توجه ای که به او مبذول داشته شد میراثی بزرگی بود که او از خودش بجا گذاشته بود. آنچه از او بجا مانده بود عبارت بود از یک صد و بیست و چهار عدد شمس طلا به ارزش نیم میلیون دالر، دو منزل که ارزش یکی از آنها تقریباَ به هفتصد هزار دالر بالغ میگردد. برعلاوه او دارای اسهام در (لوکزامبورگ) نیز بود که ارزش آن به یک میلیون و ششصد هزار دالر میرسید. اما از این سرمایه زیاد آنچه را او عملاَ در اختیار داشت و از آن استفاده میکرد خیلی ناچیز بود. جالب است بدانیم که ارزش لباس ها و اثاث منزل او از پنجصد دالر تجاوز نمی کرد.
(Torgny Tjernlungd) یکی از نزدیکان او که اکنون بخشی زیادی از میراث را نیز بدست آورده در مورد او میگوید " او در حصۀ خود هیچ رواداری نداشت و هرگز برای خود چیزی نمی خرید. اما او مرد بسیار ذکیی بود. در واقع او خیلی هوشیارتر از دیگران بود. او با دیگران متفاوت بود".
(Curt Degerman) این مرد به ظاهر فقیر و در اصل سرمایه دار در نزدهم می سال ١٩٤٨ چشم به جهان گشود. پدرش آهنگر و مادرش خانم خانه بود. نامبرده در دوران مکتب یکی از لایق ترین شاگردان در میان همقطارانش بود. اما در اوآخر دورۀ لیسه تغییراتی در او بوجود آمد و او نظر به دلایل نا معلومی گوشه گیری و انزوا اختیار کرد که این موضوع در نهایت ترک گفتن تحصیل و مکتب را در پی داشت. او در جریان چهل سال بعدی زندگی اش همه روزه سوار بایسکل شده از اطراف و اکناف شهر قوطی های خالی نوشابه ها را جمع آوری نموده، به فروش میرساند. نامبرده که علاقۀ زیادی به اقتصاد داشت با صرفه جویی شدیدی زندگی میکرد. او همه روزه به اخبار اقتصاد گوش داده، به کتابخانه میرفت و روزنامه های اقتصاد را مطالعه میکرد و به این ترتیب خود را از بازار اسعار و وضع اسهام آگاه میساخت.
 (Jörgen Frisk) که سال ها حیثیت وکیل قانونی او را داشته است میگوید " ما اکثراَ در جاده ها با هم می دیدیم. او عادت داشت سوالاتی زیادی را از من دربارۀ اقتصاد، مالیۀ میراث و غیره بپرسد. یک روز زمانی که ما با هم صحبت می کردیم یک مرد دیگر که (Sigvard) نام دارد و او نیز مانند (Curt) قوطی ها خالی نوشابه را جمع آوری میکند ظاهر شد و رفت تا زباله دانی را که در مقابل ما بود بپالد تا اگر قوطی خالی را در آن یافت کند. با دیدن او (Curt) گفت : اگر او نمی بود من حالا دو برابر ثروتمند میبودم".
اما در واقع افرادی زیادی را میتوان سراغ کرد که مانند (Curt Degerman) بوده اند. به طور مثال میتوان از (Richard Leroy) پیرمرد هفتاد ساله امریکایی که در اواسط دهۀ ٩٠ میلادی به تقاعد سوق داده شد، نام برد. او در هنگام تقاعد همه دارایی منقول و غیر منقول خود را به فروش رساند و باقی عمرش را مانند یک شخص آواره و بی خانمان گذشتاند. طوری که شب ها را در روی زمین اقامتگاه افرادی بی خانمان سپری میکرد. او به تاریخ نزدهم اگست سال ٢٠٠٧ از جهان رفت و در آن هنگام افشا شد که نامبرده بیشتر از چهار میلیون دالر را از خود بجا گذاشته که بخشی زیادی آن را به برای امورات خیریه وصیت نموده است.
قصه جالبی دیگر در این مورد به یک مرد دیگری امریکایی بنام (Ronald Marc) در ایالت فلوریدا برمیگردد. او که شصت و دو سال داشت مدتی بیشتر از یک دهه را به شکل آواره و بی خانه سپری کرده بود. در زمانی که او غیبت اختیار کرده بود مادرش چشم از جهان پوشید و مبلغ هشت میلیون دالر را برای پسرش به ارث گذاشت. اما پسر غایب بود و محکمه نیز معیادی را مشخص کرده بود که اگر (Ronald Marc) تا آندم به محکمه حاضر نگردد نامبرده مرده اعلام شده و ارث مادرش نیز به دولت تسلیم داده خواهد شد. اما دو روز قبل از ختم وقت تعین شده سر و کلۀ (Ronald) نمایان شد و به این ترتیب ارثی بزرگی که از مادرش بجا مانده بود را بدست آورد.
نوت : در هنگام خواندن و ترجمه این خبر به یادی مولانا جلال الدین محمد بلخی افتادم که بر مبنای یک حدیث نبوی (ص) حکایتی دارد از چنین افرادی که ظاهراَ فقیر و اما در اصل سرمایه دار اند. مولانا ضمن اشاره به این افراد میگوید که هر چند این افراد سرمایه زیادی دارند اما در عمل مالک بخشی خیلی اندکی از آن اند. آنها مالک آن قسمت از سرمایه خود اند که در آن بتوانند تصرف کنند و آن را عملاَ مورد استفاده قرار بدهند. بخش زیاد سرمایه این افراد را میراثی تشکیل میدهند که قرار است این افراد آن را به وارثان خود بجا بگذرانند. به عبارۀ دیگر چنین افراد را مالک سرمایه نه بلکه باید محافظ و یا نگهبان میراث نامید. میراثی که قرار است توسط آنها به بازماندگان شان بجا گذاشته شود.
منبع:

http://www.expressen.se/nyheter/dokument/sa-blev-skygge-burk-curt-varldsberomd-finansman/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر