صفحۀ اصلی

۱۳۹۳ خرداد ۸, پنجشنبه

بال ها بر فراز کابل

بخش دوم
نوشتۀ حبیب زاده
در این وقت است که بار دیگر (همفریز) داخل صحنه میشود. این بار او به حیث میانجی و حَکَم  بین داوطلب های متعدد سلطنت عرض اندام می نماید.

در مورد این نقش جدید سفیر بریتانیا نویسندۀ کتاب، مارشال نیرو های هوایی سلطنتی انگلستان (رونالد چپمن) که در آن وقت پیلوت یکی از طیارات اعزامی انگلستان بود در صفحۀ ١٣١ کتاب مذکور از قول  (دانلدسن) پیلوت دیگر چنین می نویسد " از آنجایکه (همفریز) پیش از پیش از طریق دیپلوماسی خویش، احترام و اعتماد هر دو طرف را جلب کرده بود اکنون بین آنها خود را به حیث مینانجی معرفی کرد". او چنین ادامه می دهد " وقتی که امان الله تصمیم به خلع گرفت عنایت الله (به گمان اغلب ذریعۀ همفریز) به حبیب الله کلکانی پیغام فرستاد که آنچه او و رفقایش مطالبه داشتند ـ یعنی خلع امان الله خان ـ اکنون انجام یافته است. آیا برای مصالحه و مذاکره حاضر و آماده میباشد؟.
چون راۀ باغ بالا که روز قبل حبیب الله در آنجا اقامت اختیار کرده بود، از مقابل سفارت بریتانیا می گذشت همه اعضای سفارت در پشت پنجره ها جا گرفته و مراقب انکشاف اوضاع بودیم. دیری نگذشت که یک موتری تیزرفتار فورد  که ٥ ـ ٦ نفر در آن جا گرفته بود و یکی از آنها بیرق سفیدی را نیز بدست داشت، از سرک مقابل عبور کرد. در این هنگام (همفریز) بازوی مرا فشار داده گفت "متوجه باش، همین اکنون ما و شما شاهد یک مرحلۀ تاریخی میباشیم". هنوز کلمات معنی دار سفیر به گوشم طنین انداز بود که دیدم موتر باثر فیر های جانب مقابل متوقف و بعد روی خود را گشتانده به طرف کابل مراجعت کرد. اما در همین وقت یک جمعیت شورشیان مسلح به طرف سفارت رو آوردند. (فرانسس) تنها به استقبال شان رفت ـ شخصی که سوار بر اسپ آمده بود، پیش آمد و این شخص همان حبیب الله کلکانی بود. او این بار یکی از اقاربش را که انگلیسی می دانست با خود آورده بود. آنها مدتی با هم مذاکره کردند. بعد حبیب الله و همراهانش از سفارت دور شندند........".
این که بین (همفریز) و حبیب الله کلکانی چه مذاکراتی صورت گرفته بود در کتاب چیزی ذکر نشده لیکن این قدر واضح است که از همین لحظه عزم حبیب الله برای این که سلطنت را خودش تصاحب نماید و به کسی دیگر واگذار نشود جزم شده بود. چنانچه وقتی که بالاخره وفد اعزامی عنایت الله مرکب از محمد صادق مجددی و سردار محمد عثمان موفق شدند در باغ بالا با حبیب الله ملاقات نمایند (هر چند آنها ظاهراَ برای قبولاندن سلطنت عنایت الله خان آمده بودند ولی در باطن هر کدام شان پادشاهی را برای شخص خود می خواستند) اما حبیب الله هیچ کدام را نپذیرفت و جواب داد که به نفع هیچ کس از سلطنت صرف نظر نخواهد کرد...
اکنون بی بینیم که خود (همفریز) راجع به جریان واقعات مابعد در گزارش رسمی خود چه می گوید " همان شب حبیب الله ارگ را محاصره کرد و به عنایت الله اولتیماتوم فرستاد که اگر در ظرف ٢٤ ساعت تسلیم نشود دروازه ها را به ضرب گلولۀ توپ خواهد گشود. عنایت الله شرط گذاشت که اگر اطمینان داده شود که خودش با خانواده  و مامورین عالی رتبه معیتی اش به طور محفوظ توسط طیاره به خارج نقل داده می شود، ارگ را تسلیم خواهد کرد. در این وقت بود که محمد صادق خان مجددی از هر دو طرف به حیث میانه رو تعین گردید و شخصاَ به سفارت آمده با من ملاقات کرد. به او اطمینان دادم که حاضرم برای این کار طیارات لازم را از هند بخواهم. مشروط بر این که طرفین تضمین نمایند که هدایات مرا در بارۀ رعایت آتش بس در موقع رسیدن طیارات قبول نمایند. محمد صادق مجددی تضمین کُتبی هر دو طرف را حاضر کرد و طیاره ها به روز ١٨ جنوری به کابل آمدند . عنایت الله با خانواده و همراهانش به سلامت به طیاره ها جا گرفته و یک ساعت بعد در پشاور پیاده شدند".
از طرف دیگر (همفریز) در گزارش رسمی ای که در ارتباط به خلع امان الله بنام (آرتر هندرسن) معین وزارت خارچۀ انگلستان فرستاده بود پیشگویی کرده بود که "غیر قابل تصور است که امان الله هرگز به حیث پادشاه به کابل بازگشته بتواند". این هم یکی دیگر از پیش گویی های آگاهانه سفیر زرنگ بریتانیا که به زودی مثل دیگر پیش گویی هایش صحت آن ثابت شد ....
نکتۀ دیگری که در این کتاب جلب توجه میکند شرح ماجرای (کلونل تی، ای، لارنس) جاسوس مشهور انگلیسی است که درست در همین وقت در (میرانشاه) نزدیک سرحد افغانستان به نام مستعار (ایر من شاه) بسر می برد و هیچکس از هویت اصلی او آگاه نبود. طوری که در صفحه های  ١١٧ تا ١٢٠ این کتاب آمده (لارنس) در سال ١٩٢٥ به سفارش شخص (ونستون چرچیل) به قوای هوایی بریتانیا شامل خدمت گردیده و در سال ١٩٢٧ بنا به خواهش قومندان کل نیرو های هوایی هند به آنجا منتقل گردید. نامبرده مدتی یک سال در لاهور اقامت داشت و بعداَ در سال ١٩٢٨ به (میرانشاه) در سرحد آزاد تبدیل گردید و به حیث میخانیک در میدان هوایی آنجا وظیفه اجرا می کرد. لیکن قراری که در همین کتاب از زبان همکارانش نقل قول شده است چون تعداد طیارات در آن پُست دور افتاده معدود و پرواز ها هم خیلی کم بود لارنس وقت زیاد خود را به مطالعه خصوصاَ در رشتۀ زبانشناسی صرف می کرد. تا این که به تاریخ پنجم جنوری سال ١٩٢٩ در یکی از جراید انگلستان مضمونی به حوالۀ جریدۀ امان افغان کابل در بارۀ موجودیت لارنس در میرانشاه و گردش او به لباس یک روحانی افغان در سرحد و بالاخره دست داشتن او در شورش شینوار و این که حکومت افغانستان دستور گرفتاری او را صادر کرده است، انتشار یافت. این موضوع بلا فاصله در جراید جرمنی و ایتالیا و خود انگلستان به پیمانۀ وسیعی انعکاس یافت که به اثر آن (همفریز) که شخصاَ از دوستان (لارنس) بود، مجبور شد به حکومت خود توصیه نماید تا (لارنس) را بلا فاصله از سرحد دور سازند. " البته بعد از آن که وظیفۀ خود را تمام کرده بود".....
همانست که (ستن چمبرلین) وزیر خارجۀ انگلستان به تاریخ ٢٢ جنوری ١٩٢٩ در مجلس عوام به مقابل سوال نمایندۀ حزب کارگر اعلام نمود که " اگر چه  تی. ای. لارنس به صفت یک کارگر عادی طیاره در میرانشاه اجرای وظیفه می کرد و هیچ ربطی به رویداد های افغانستان نداشت لیکن چون باز هم موجودیت او در نزدیکی سرحد افغانستان موجبات ناراحتی وزیر مختار ما را در کابل فراهم می نمود، بناَ تصمیم گرفته شد که از آنجا تبدیل شود".
هر چند خود این تردید رسمی حکومت انگلستان به طور غیر مستقیم حقیقت موضوع را تائید میکند لیکن اطلاعات موثقی که در این باره در مطبوعات بین المللی به شمول مطبوعات هند در همان موقع انشتار یافته  و خاطرات مردم آن عصر، فعالیت های یک شخصی ظاهراَ روحانی را که به طور ناگهانی در روز های اول شورش شینوار در علاقۀ مهمند به نام (پیر کرم شاه) ظهور نموده بود تذکر و تائید می نمایند. این پیر ساختگی که حتی جز اخیر اسم او با نام جعلی (ایرمن شاه ) نزدیکی جالبی نشان می دهد، ظاهراَ به مردم مهمند تبلیغ و توصیه می کرد تا از حمله و تجاوز بر برادران قبایلی همسایه و هم نژاد خود به خاطر هر کس که باشد جداَ خودداری نمایند.  البته معنی این سخنان معصومانه او این بود تا اقوام مهمند ماورای سرحد بر شینواری های همجوار خود که علیۀ امان الله خان قیام کرده بودند، از عقب حمله نکنند و بگذارند تا شینواری ها با خاطر جمعی نقش خود را برای بر انداختن سلطنت امان الله خان تا آخر پیش ببرند. این در موقعی بود که غلام صدیق خان چرخی توسط طیاره به خاک مهمند رفته بود که با بزرگان آنها جهت جلب معاونت شان در متوقف ساختن و متصرف گردانیدن شینواری ها از حمله بر جلال آباد مذاکره کند. اما انگلیس ها به این اکتفا نکرده توسط اعلاناتی که ذریعۀ طیاره در علاقۀ مهمند منتشر ساختند مهمندی ها را از هر قسم مداخله در امور داخلی افغانستان هشدار دادند ! و چون این هم تاثیر نکرد و لشکر مهمند نزدیک خط دیورند آمادۀ حرکت گردید به بمباردمان بیدریغ خانه های آنها مبادرت ورزیدند و فقط بعد از حصول نتیجۀ مطلوب شان بود که (پیر کرم شاه) یعنی (لارنس) به همان شکل ناگهانی که در علاقۀ مهمند ظهور کرده بود اکنون به شکل ناگهانی مفقود و بی اثر گردید و دیگر نام و نشانی از او دیده و شنیده نشد. در چنین حال است که وزیر مختار بریتانیا در کابل اخراج (ایرمن شاه) را از سرحد مطالبه می کند. یعنی بعد از انجام وظیفه....  
عجیب تر این که وزیر خارجۀ انگلستان در مجلس عوام اخراج (کلونل تی، ای، لارنس) را از میرانشاه بیست روز بعد از خلع امان الله اعلام می نماید....
 نکتۀ دلچسپ و جالب توجه دیگری که در این کتاب به مشاهده میرسد ماجرای فرود آمدن یکی از طیارات کوچک دو نفری ارتباطی انگلیسی است که ظاهراَ به دلیل یخ بستن نل آب داخل انجن به تاریخ ٢٩ جنوری ١٩٢٩ در جریان عملیات بیرون کشیدن خارجی ها از کابل در ساحۀ جگدلک بوقوع پیوست. پیلوت و میخانیک طیارۀ مذکور توسط سپاهیان والی علی احمد خان، که در این هنگام اعلان پادشاهی کرده و در جگدلک مشغول جمع آوری قوا برای حمله بر کابل بود، دستگیر و از طرف او نزد نقیب صاحب در چارباغ جلال آباد که قونسل انگلستان نیز در آنجا پناهنده شده بود فرستاده شدند. بعداَ مکاتیبی بین قونسل موصوف و کابل و پشاور رد و بدل گردید که توسط قاصدان چابک رسانیده میشد و در نتیجه این مکاتبات افراد مذکور در ظرف چند روز به محل واقعه ارسال گردیدند. در آن جا یک فرودگاۀ ابتدایی ساخته شد و بدین ترتیب هر دو طیاره با سرنشینان های خود به سلامتی به هند مراجعت کرد.....
اما این فرود آمدن طیارۀ انگلیس ها در نزدیکی جگدلک برای والی علی احمد خان شگون خوبی نداشت. زیرا هنوز چند روزی از پرواز آن طیاره نگذشته بود که لشکریانش بر او شوریدند و اردوگاۀ او را به یغما بردند. این در حالی که اکنون نقیب هم از ترس گماشتگان حبیب الله کلکانی که در تعقیبب اش بودند او را پناه داده نمی توانست. به همین دلیل او مجبوراَ با دو پسر خود غلام احمد و نور احمد از طریق بیراهه پای پیاده به هزار مشکل خود را به پشاور رساند. در آنجا هم انگلیس ها از پذیرفتن او انکار نموده و برخلاف عادت همیشگی خود که سرداران فراری را برای روز مبادا با آغوش باز استقبال می کردند، در این موقع در مورد این آشنای دیرینه خود نظر به موجودیت نادر خان و برادرانش در پشاور، از کم لطفی کار گرفته امر اخراجش را صادر نمودند. او لاجرم به قندهار رفت و پس از خروج شاه امان الله بعد از یک بخت آزمایی تازه و اعلان پادشاهی مکرر بالاخره به دست پُردل سپهسالار گرفتار و در کابل به امر حبیب الله خادم دین رسول الله به توپ پرانده شد .....
اکنون (فرانسس همفریز) پس از حل و فصل موفقانه دیگر مسایل عمده که جز وظایف او بود، به موضوع آخر پرواگرام کارش در افغانستان که عبارت از قایم کردن تماس و مفاهمه با خانوادۀ نادر خان باشد، متوجه میشود و چون یگانه برادری که در کابل باقی مانده شاه محمود خان است به تاریخ ٥ فبروری ١٩٢٩ مطابق ١٦ دلو ١٣٠٧ هجری شمسی یعنی بیست روز بعد از پادشاهی حبیب الله کلکانی با او ملاقات می نماید. (همفریز) طی نامۀ مفصلی که به تاریخ ٩ در این مورد به (ستن چمبرلین) وزیر خارجۀ انگلستان به لندن فرستاده جریان این ملاقات را چنین شرح میدهد " شاه محمود که خورد ترین برادر نادر خان است شام روز پنجم فبروری به ملاقات من آمد. این ملاقات شش ساعت دوام کرد. او گفت که روز بعد برای دورۀ ولایات شرقی و جنوبی حرکت می کند. این وظیفه از طرف حبیب الله کلکانی به او تفویض شده و مقصد آن است تا قبایل را از جنگ باز داشته و موافقه شان را برای تشکیل یک جرگه جهت انتخاب پادشاهی که طرف قبول ملت افغانستان باشد، به زودی ممکنه حاصل نماید. او گفت که در روز های اخیر به حیث منشی خصوصی حبیب الله اجرای وظیفه کرده است. به باور او حبیب الله اگر چه بیسواد است اما کرکتر بسیار قوی را مالک بوده و شخص با انصاف است. او اقدام حبیب الله را با کودتای رضا شاه تشبیه کرد. لیکن اظهار نمود که به عقیدۀ او حبیب الله دیر دوام نمی کند. شاه محمود یقین دارد که حبیب الله حاضر خواهد بود تا به نفع یکی از نجیب زادگان افغان که مورد تائید عموم قبایل بوده ولی از خانوادۀ امان الله خان نباشد، از قدرت کنار برود. او در دنبالۀ سخنان خود گفت که همه پشتون ها از امان الله خان نسبت به مداخلاتش در مذهب و عنعنات و عهد شکنی ها و بالاخره فرار نامردانه اش از کابل احساس تنفر می نمایند. به باور شاه محمود قندهاری ها و مردم ولایات شمال به طرفداری امان الله خان جنگ نخواهند کرد. نه پشتون و نه تاجک هیچ کدام از او پشتیبانی نخواهند کرد. شاه محمود گفت کوشش خواهد کرد تا با علی احمد خان که یکی از داوطلبان سلطنت است تماس بگیرد. به باور او همه چیز مربوط اینست که نادر خان و برادرانش زودتر برسند. او یقین دارد که نادر خان به جنگ مبادرت نخواهد ورزید و فکر نمی کند که سلطنت را نیز قبول نماید. اما نامبرده تاثیر بزرگی را برای رسیدن به یک فیصله از طریق جرگه اعمال خواهد نمود. شاه محمود گفت هر چی در توانش باشد را برای آشتی دادن حبیب الله و علی احمد خان به کار خواهد برد.
من از او سوال کردم که در شرایط فعلی وضع نمایندگی های سیاسی را چگونه پیش بینی میمناید؟ شاه محمود به جواب گفت که در وقت حملۀ حبیب الله بر کابل، وضع سفارت بریتانیا بسیار پُر مخاطره بود. اما با نشان دادن یک بی طرفی محکم و خونسردانه و موافقۀ عنایت الله خان برای ترک گفتن کشور ذریعۀ طیاره از کابل، خود و دیگر سفارت خانه ها را از خطر تباهی نجات داد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر