صفحۀ اصلی

۱۳۹۴ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

بالاحصار کابل

قلعۀ بالاحصار بر فراز تپۀ به ارتفاع ٥٠ متر بالاتر از سطح شهر کابل واقع گردیده است.
بالاحصار به مثابۀ یکی از قلعه های باستانی شهر کابل خاطرات شگفت انگیزی را در ذهن بیننده تازه میسازد. این قلعۀ مستحکم که در جنوب شرق شهر کابل موقعیت دارد دارای دیوار های مستحکمی است که بنابر روایت تاریخ این دیوار ها دارای ٦ متر بلندی و ٤ متر پهنا میباشد. همین موضوع باعث شده که این قلعۀ تاریخی دژ تسخیر ناپذیری باشد در مقابل تهاجمات اشغالگران بیگانه. معمار اصلی بالاحصار کابل دقیقاَ معلوم نیست ولی این مطلب روشن است که قلعۀ مذکور از قرن ٥ میلادی بدینسو وجود داشته و شاید حتی قبل از آن اعمار گردیده باشد. برخی از دانشمندان عقیده دارند که این قلعه با قلعۀ (ارتوسیانا) که معنی "جای رفیع" و یا "شهر عالی و بلند" را میدهد، یکی میباشد. هرگاه چنین احتمال را بپذیریم قدامت آن حتی از قرن پنجم میلادی هم بیشتر میباشد. بی ارتباط نخواهد بود اگر یادآور شویم که بعضی از ساختمان ها و عمارت های مهم بودایی و وابسته به مذهب هندو نیز در اطراف تپۀ بالاحصار کشف شده است.
در جریان سده های متمادی این قلعه بار ها دست به دست گشته و شاهد نبرد های خونین قدرت طلبی ها گردیده است. ظهیر الدین بابر، بینانگذار امپراطوری مغل می نویسد با آن که قوای ما یک مرتبه شکست خورد اما توانست بالاحصار را بعد از یک یورش سنگین به تصرف خویش درآورد. او خاطر نشان میسازد که در جریان آخرین حمله، مردم محل نبرد را از فراز کوۀ مشرف به قلعه نظاره می کردند. بابر علاوه می کند که چگونه مردم به خانه های شان واقع در نشیب دامنۀ کوه پایین آمده و چطور بسیاری از آنها در اثر جنگ به کام مرگ فرو رفتند. بابر هنگامی که در کابل اقامت داشت بالاحصار را محل سکونت خود قرار داد. او در هنگامی شرح مزایای این قلعه، آن را به نام "شهری دارای دیوار های عظیم" یاد نموده و به خاطر داشتن آب و هوای گوارا و منظرۀ زیبای شهر و دریای کابل، آن را می ستاید. همچنان یکی از درباریان مغل به نام "طالب معمایی" یک دو بیتی فارسی در وصف بالاحصار کابل سروده که در آن بالاحصار به نام "کوه، دریا، شهر و جلگه" همه با هم ستوده شده است.
در همین قلعه بود که بابر با یک زن هراتی ازدواج کرد و دومین پسرش یعنی همایون نیز در آن تولد یافت که بعداَ جانشین او شد. وقتی بابر دهلی را پایتخت خود قرار داد، او و جانشنین های او استحکامات و ساختمان های جدید در بالاحصار اعمار کردند. بالاخره سلطۀ مغل ها بالای این قلعه توسط نادر افشار خاتمه پذیرفت. نادرعساکر ترکمنی را در بالاحصار کابل جابجا نموده و یک تعداد خانوده های فارسی را نیز در داخل آن مسکن گزین ساخت.
وقتی که قوای بریتانوی به سرکردگی "لارد رابرتس" در جریان جنگ دوم افغان و انگلیس (١٨٧٩ ـ ١٨٨٠) بالاحصار را اشغال نمود، مجموعۀ سامان آلات موسیقی اروپایی را در میان بسیار چیز های دیگر بدست آورد. نامبرده در برابر انتقام مرگ "سر لویس کیوناری" سفیر انگلستان و سریاور او "رابرت" امر کرد که تمام بخش های زیرین قلعۀ بالاحصار تخریب گردد.
بالاحصار کابل یک بار در جریان حمله بالای "کیوناری" و بار دیگر در هنگام اشغال کابل توسط انگلیس ها طعمۀ حریق گردیده، شدیداَ خساره مند شد.
دانشمند اروپایی (P.Lewis) مینویسد علی الرغم تخریباتی که طی ١٥٠ سال قلعۀ بالاحصار شاهد آن بوده، او توانسته است آثار و علایم دوران تیموریان را در آنجا مشاهده  کند.
قبل از این اعمال عمدی وحشیانه علیۀ آثار مهم تاریخی کشور، بالاحصار حیثیت "شهری درون شهر" را دارا بود. (در اینجا باید یاد آور شویم که این تنها بالاحصار کابل نبود که صدمات زیادی را پذیرا گردید بلکه در اوایل قرن ١٩ قوای بریتانوی بازار چهارچتۀ کابل را که متشکل از یک بازار سرپوشیده بود و توسط مغل ها اعمار گردیده بود، در بدل و انتقام قتل مونتسوارت الفنستین، نمایندۀ بریتانیا در جریان جنگ اول افغان و انگلیس طعمۀ حریق ساختند).
قلعۀ تحتانی یا پایینی بالاحصار از قصر های تشکیل یافته بود که هر کدام آن از چهار طرف به جلگه های سرسبز محاط بوده و منظرۀ زیبا و قشنگی را تشکیل می دادند. همچنان قابل یادآوریست که در این محل حدودی هزار خانه نیز موجود بود که بسیاری از این خانه ها دارای قدامت تاریخی بوده و به شکل بسیار زیبا و دلکش مینیاکاری و تزیین یافته بودند. در اینجا همچنان بارک های نظامی، طویله ها و یک بازار هم وجود داشت. قلعۀ فوقانی یا بالایی بالاحصار کابل یک زراد خانه یا فابریکۀ تولید اسحله بود.
در پایین دیوار های شرقی بالاحصار، شهدای صالحین یعنی بزرگترین قبرسان شهر کابل موقعیت دارد و طرف شمال آن شهر کهنه، چنداول و شوربازار واقع شده است.
طبق روایات در قسمت بالایی قلعه، بدنام ترین و مخوفترین زندان یعنی (سیاه چاه) قرار داشت که به صورت مستقیم و راست در کنارۀ دیوار تهداب قلعه حفر گردیده بود. کسانی که به سیاه چاه انداخته میشدند توسط ریسمان و یا کدام وسیلۀ دیگر میان چاه افگنده شده و تا وقت پوسیدن در آنجا باقی می ماندند. زندانیان تازه وارد خود را در میان اجساد و استخوان های پوسیدۀ زندانیان قبلی می یافتند. (سیاه چاه) انباشته از حشرات و خزندگان مختلف مانند موش، گژدم، مار، شبش، کیک و خسک بود. سیاه چاه طوری که از نامش پیداست کاملاَ تاریک بوده، روزانه صرفاَ یک مرتبه سر آن را باز می کردند و نان و آب بخور و نمیر را به داخل آن پایین می انداختند. شواهد نشان میدهد که بسیاری از زندانیان سیاه چاه دچار دیوانگی شده و یا دست به خود کشی زده اند. معمولاَ آنها سر خود را به سنگ های دیوار سیاه چاه کوبیده و این عمل را از یک روز باقی ماندن در چاه ترجیح می دادند. وقتی امیر حبیب الله به قدرت رسید کسانی که در سیاه چاه زنده مانده بودند را مورد عفو قرار داده و آنها را آزاد ساخت. گفته میشود وقتی اشخاص متذکره را از سیاه چاه بیرون آورده بودند، صرف دو چهرۀ نحیف و لاغر که بیشتر به اسکلیت شباهت داشتند تا به انسان، بیرون برآمدند.
به تعقیب تخریب قلعۀ پایین بالاحصار توسط جنرال رابرت، امیر، مقر رسمی خود را به قصر مناسب و زیبای دیگر که بر فراز جلگه های زیبای شهر بنا یافته بود منتقل ساخته و بالاحصار را ترک گفت.
قلعۀ بالاحصار اهمیت بزرگ تاریخی، نظامی و ستراتیژیک خود را در پایتخت افغانستان مدت های مدیدی حفظ نمود تا آن که در سال ١٩٣٩ به قرارگاۀ اکادمی نظامی یا حربی پوهنتون مبدل شد. سپس تخریبات جدی و بیش از حد قیاس در نتیجۀ جنگ های قدرت طلبانۀ تنظیمی، در دیوار ها و ساختمان داخلی آن رُخ داد.
در جهان امروزی در بسا کشور ها چنین محلات تاریخی را به موزیم های بزرگ ملی مبدل کرده اند. بیایید یکجا با هم دست به دعا بلند کرده و بگویم که در کشور جنگ زده و به خاک و خون کشیدۀ ما نیز چنین شود. در آن صورت ما خاطرات تمام جنگ ها، خرابی ها و قتل و کشتار ها را در نمایشگاۀ موزیم ملی خویش محفوظ خواهیم داشت.
جان محمد علمی

مجلۀ گلستان شمارۀ ٢٦ سال ١٩٩٩

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر