قبل از این که سگرت در
افغانستان وارد شود مردم از چلم و نسوار دهن و نسوار بینی استفاده میکردند.
قبل از این که سگرت در افغانستان وارد شود مردم از چلم و نسوار دهن و نسوار بینی استفاده میکردند. در بین
مردم ما ذهنیتی وجود دارد که گویا چلم و نسوار "غم را غلط میکند". معلوم
نیست این مفکورۀ نادرست از کجا بوجود آمده ولی واقعیت اینست بعد از این که شخص به
دود کردن چلم و یا سگرت خو گرفت می داند که چلم و نسوار غم را غلط نکرده بلکه عادت
زشتی است که به طور مستقیم بالای صحت تاثیر سوء میگذارد.
شاعری که بیت ذیل را سروده
ممکن خودش از دخانیات استفاده میکرده و برای برائت ذمه خود آن را سروده باشد:
عیبم مکن از کشیدن تنباکو
دل سوخته را رفیق سرسوخته
به
چلم که آن را قلیان نیز
می گویند تاریخ طولانیی دارد. میگویند چلم برای بار نخست در چین از چینی ساخته شده بود و در دربار شاهان چلم های بزرگ با سرخانه های کلان آورده میشد. نی های این چلم ها چند متر طول داشت و قابلیت انحنا یا پیچ و تاب خوردن را داشتند. این چلم ها
در وسط اتاق گذاشته میشد و استفاده کننده ها بعد از کشیدن یک یا دو دود، نی را به
نفر بعدی میدادند و بدین ترتیب نی چلم از یک دهن به دهن دیگری منتقل میگشت. در
گذشته ها چلم به حدی عمومیت داشت که زمانی که دختری نامزد میشد برای نامزدش یک
خریطۀ گلاباتون دوزی را دوخته و بنام خریطۀ تنباکو آن را همراه با یک سرمه دانی به
نامزدش تحفه میداد.
در گذشته ها چلم های همگانی
یا "چلم های بازاری" نیز موجود بود. این چلم ها توسط افرادی که آنها را "چلم چی ها" می
نامیدند، در بازار ها گشتانده میشد. آنها یک چلم را در آغوش داشتند و هر عابری که
میل چلم میکرد نزد شان میرفت و با پرداخت یک پیسه چند کش نموده و پی کار خود
میرفت. این "چلم چی ها" دو قوطی
حلبی را در کمر های شان می بستند که در بین یکی از آنها تنباکو و در دیگرش ذغال
بید را میگذاشتند. هر بازار کابل دو سه "چلم چی" داشت که از صبح تا شام
در بازار های مذکور گشت و گذار میکردند.
به مرور زمان این چلم چی ها از میان رفتند
و جای شان را پسران کوچکی گرفت که یک چلم و یک خریطۀ کوچک تنباکو را با خود به
همراه داشتند و در جا های مختلف، خصوصاَ در ایستگاه های بس های شهری در بدل 25 پول
به مردم چلم عرضه میکردند.
به هر حال بر گردیم به اصل مطلب یعنی تاریخچۀ ورود سگرت
به افغانستان.
ورود سگرت به افغانستان به
زمان امیر عبدالرحمان خان برمیگردد. در آن موقع سردار نصر الله خان به لندن رفته
بود و وقتی از آنجا برگشت گویا به سگرت معتاد شده بود. استفاده از سگرت در عهد
سلطنت امیر حبیب الله خان بیشتر گردید. در آن زمان شخص امیر خود بنابر هدایت
داکتران! سگرت میکشید.
از طرف دیگر برخی افرادی که در زمان امیر عبدالرحمن به
خارج متواری شده بودند و اکنون به کشور برگشته بودند نیز سگرت میکشیدند. مانند
استاد دانشور محمود طرزی و امثال شان. تُرک های که به افغانستان آمده بودند مانند
مرحوم نوری افندی، زنگوگراف رضا افندی، حسین افندی و امثال شان نیز سگرت را با خود
آوردند.
در زمان سلطنت امیر حبیب الله سگرت در دربار رواج یافته و اکثراَ سگرت های(عبدالله)، سگرت های روسی که آن را (پاپیروس) می نامیدند و همچنان سگرت های تُرکی
و مصری به کابل وارد گردید. هر چند در این زمان در برخی از دکان ها در کابل سگرت
وجود داشت ولی با آنهم بجز افرادی که در دربار رفت و آمد داشتند و یا هم بعضی از
مامورین، سایر مردم به آن عادت نداشتند. این در سال های 1304 و 1305 بود که سگرت
آهسته ـ آهسته عام شد.
باری مرحوم شاه امان الله تصمیم گرفت تا ورود سگرت به
افغانستان را منع نماید. چنانچه خودش در یکی از نطق های خود در پغمان گفته بود
"وقتی برای ملاحظۀ کار ساختمان بند غازی میرفتم برایم متصلاَ سگرت تقدیم
می کردند. می گفتم چرا اینقدر سگرت زود زود تقدیم می کنید؟ انجینران به خنده می گفتند
برای این که شما از منع نمودن سگرت صرف نظر کنید، زیرا این کار برای ما دشواری ایجاد
می کند."
یک نوع سگرت که برای بار
اول وارد کابل گردید، سگرت "قیچی چاپ" انگلیسی بود که قوطی های آن سرخ رنگ
بوده و عکس یک قیچی روی آنها به چشم میخورد. در آن زمان مردم میگفتند که سگرت
مذکور در ترکیب خود دارای تریاک میباشد زیرا برای عملۀ بحری ساخته شده است. زیرا مرطوب
بودن هوای بحر باعث ایجاد خستگی نزد آنها میگردد و به همین دلیل سگرت های مذکور در
ترکیب خود دارای تریاک میباشند.
چلم در مقایسه به سگرت،
کثیف تر است و مردم ما که در آن هنگام تازه به سوی مدنیت گام بر میداشتند، سگرت را
نیز یکی از مظاهر مدنیت شمرده و چلم را ترک گفتند و به سگرت عادت نمودند. همان طوری
که قبلاَ نیز گفته شد ذهنیتی هم در بین مردم موجود بود که گویا "دود تنباکو
غم را غلط می کند". بنابر آن اشخاصی که به غم و اندوهی مبتلا می شدند مثلاَ یکی
از نزدیکان شان را از دست می دادند، مشکل اقتصادی می داشتند و یا هم سردچار عشق
می شدند فوراَ به سگرت رو می آوردند و بدان معتاد می گردیدند. در آن زمان افراد
بزرگسال با تجربه به جوانان ترک گفتن سگرت را توصیه می کردند. آنها توجه جوانان را
به عکسی مبذول میداشتند که در روی قوطی های سگرت مذکور قرار داشت و در آن یک قیچی که در حال قطع کردن یک پارچه تکه بود،
به چشم میخورد. آنها به جوانان گوشزد میکردند که سگرت نیز به مانند همین قیچی از
عمر و صحت شما میکاهد.
در همین روز ها بود که سگرت دیگری از ایران وارد کابل گردید.
در یک طرف قوطی سگرت مذکور تصویر یک زن دیده میشد و در طرف دیگر آن این بیت به خط
نستعلیق چاپ شده بود:
سیگار بی تقلب و ناز پری
رُخان
این هر دو در کشاکش دوران
کشیدنیست
تصویر زن در روی قوطی و
همچنان مفهوم بیت مذکور جوانان ما را بیش از پیش فریفتۀ خود ساخت. این سگرت یک
تنگه، یعنی بیست پیسه قیمت داشت.
تا سال های 1306 و 1307 چند نوع سگرت دیگر از قبیل
(گولد فلک)،عبدالله، نوی کوت و غیره به کابل وارد گردید. این سگرت ها بعد از ورود
به کابل به شهر های دیگر فرستاده میشدند.
بعد ها سگرت سوژۀ شعر شعرا
گردیده و آنها نیز ابیاتی چند راجع به سگرت سرودند، مثلاَ:
سگرت به لب یار چو زد بوسه
بگفتم
کاین کاغذ آتش زده جانم به لب
آورد
و یا
سگرت لب او بوسه زد و من لب
سگرت
یعنی ز لبش بوسه به پیغام
گرفتم
اگر در همان روز ها شعرا به
مذمت سگرت لب میگشودند شاید این کار آنها تا حدی مانع اعتیاد مردم میگردید. اما
افسوس که شعرای ما نیز به تعریف از سگرت سخن گفتند و نتیجه این شد که در ظرف سال
های متمادی ملیارد ها پول ما دود گردیده و به هوا رفت.
منبع مجلۀ لمر شمارۀ پنجم ـ
ماۀ اسد سال 1351
بازنویسی توسط ویبلاگ رنگارنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر